نه، الان وقتش نبود آقای پزشکیان!
سایت فرارو نوشت:
یکشنبهشب مسعود پزشکیان، رئیسجمهور کشورمان در محل تمرین تیم ملی فوتبال بزرگسالان حضور یافت و با بازیکنان و کادرفنی این تیم دیدار و گفتوگو کرد. حتی تصاویری از پا به توپ شدن پزشکیان در حاشیه این دیدار به انتشار رسیده و بازتاب زیادی هم در رسانهها و فضای مجازی پیدا کرده است. مهدی محمد نبی، سرپرست تیم ملی در مورد این ملاقات گفته: «رئیسجمهور با شنیدن دغدغههای ملیپوشان قول برطرف کردن مشکلات آنها را داده است.»
حضور روسای جمهور در تمرینات تیم ملی فوتبال، اتفاق تازهای نیست و مخصوصا در روزهای منتهی به جامجهانی، یک بار این اتفاق رخ میدهد. با این حال اگر شبکههای اجتماعی را بالا و پایین کنید، در خواهید یافت که این بار داستان بازتاب چندان مثبتی نداشته. جالب است که این ملاقات در آستانه جامجهانی هم انجام نشده. تا آن زمان حدود ۷ ماه فاصله داریم و اردوی فعلی تیم ملی برای حضور در مسابقات چهار جانبه امارات تشکیل شده است.
مهمترین اشکال ماجرا، شاید این باشد که وضعیت امروز کشور به هیچوجه طوری نیست که مردم بتوانند حضور فارغ بالانه اولین مقام اجرایی کشور در تمرین تیم ملی را هضم کنند. این ملاقات تنها ۷۲ ساعت پس از آن صورت گرفت که آقای پزشکیان در اظهاراتی بسیار قابلتوجه، از امکان جیرهبندی آب تهران و حتی احتمال تخلیه پایتخت از ساکنانش سخن گفت. پرسش اینجاست که وقتی معضلی به این بزرگی زندگی روزمره مردم را تهدید میکند و این تازه فقط یکی از مشکلات حیاتی کشور است، حضور رئیس دولت در تمرین تیم ملی و پا به توپ شدن او، چه حسنی میتواند داشته باشد؟
حتما مردم خواهند پرسید: «آیا رئیس جمهور کاری مهمتر از این نداشتند؟» و این سوال حقیقتا بیجواب باقی خواهد ماند. حتما برنامههای زیادی برای رسیدگی به وضع زندگی مردم میتواند وجود داشته باشد، اما حتی اگر اینطور نباشد و آقای پزشکیان در آن زمان هیچ کار مهمتری هم نداشتهاند، باز حضور فارغ بالانه در چنین ضیافتی و به ویژه پا به توپ شدن ایشان حس جالبی نزد افکار عمومی به وجود نمیآورد.
******
شمشیر شرق علیه عراقچی
روزنامه شرق نوشت:
جمعه گذشته دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در اظهاراتی تازه مدعی شد ایران از واشنگتن خواسته است تحریمهای موجود علیه تهران لغو شود. او مدعی شد: «ایران خواسته آیا میتوان تحریمها را لغو کرد. ایران تحت تحریمهای بسیار جدی ایالات متحده قرار دارد و این موضوع انجام بسیاری از اقدامات مورد نظرشان را دشوار کرده است. من مایلم به این موضوع گوش دهم. خواهیم دید چه میشود». ترامپ در ادامه افزود که آمریکا تحریمهای سوریه را برای ایجاد فرصت رفع کرده است و در قبال ایران نیز مایل است چنین کند.
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه هم در گفتوگو با پایگاه اطلاعرسانی دولت و در پاسخ به سؤالی درباره امکان ازسرگیری مذاکرات با آمریکا با ادبیاتی محتاط و البته تکراری، به نوعی «ادعای ترامپ» را رد و تأکید کرد: «درحالحاضر هیچ امکانی برای ازسرگیری مذاکرات وجود ندارد، چون از سوی آمریکا رویکرد مثبت و سازندهای دیده نمیشود». به ادعای مسئول سیاست خارجی کشورمان «درصورتیکه واشنگتن برای گفتوگویی برابر و مبتنی بر منافع متقابل آماده باشد، تهران میتواند آن را بررسی کند، اما فعلا چنین شرایطی فراهم نیست». اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه نیز در تداوم موضع عراقچی، اظهارات ترامپ را «فاقد اعتبار» دانست و در نشست خبری دیروز (دوشنبه) خود گفت: «رفع تحریمها لطفی از سوی آمریکا نیست، بلکه حقی تضییعشده برای ملت ایران است. در قبال اعتمادسازی درباره ماهیت صلحآمیز برنامه هستهای ایران، تحریمهای ظالمانه باید رفع شود و نیازی به طرح این خواسته از طریق کانالهای غیررسمی نیست».
از لابهلای سخنان عباس عراقچی و اسماعیل بقایی چنین برمیآید مشکل اصلی وزارت خارجه فراتر از اشتغال به ایدههای خامی مانند دیپلماسی استانی، فقدان هماهنگی میان سخنگویان، خلأ راهبردی، تداوم بنبست دیپلماتیک، فقدان عزم راسخ و جدی برای تغییر وضعیت، ایجاد فرصتهای جدید و پیشبرد اهداف راهبردی کشور در عرصه سیاست خارجی است. میتوان دریافت که مشکل وزارت خارجه صرفا به برخی خطاهای تاکتیکی یا اشتباهات ارتباطی محدود نمیشود، بلکه ریشه در نوعی فقدان راهبرد کلان، انفعال ذهنی و ناتوانی ساختاری در بهرهگیری از فرصتهای دیپلماتیک دارد.
تحلیل عملکرد عباس عراقچی در یک سال و چند ماه گذشته نشان میدهد که او «دیپلماسی را خرج سیاست داخلی» میکند و در حال فاصلهگرفتن از نقش یک دیپلمات و وزیر خارجه و تبدیلشدن به یک چهره سیاسی است که مشق سیاست میکند. رفتار او، از سفرهای استانی ذیل مقوله دیپماسی استانی و انتصابهای معنادار از برخی جریانها گرفته تا موضعگیریهای گاه تند و لحن و ادبیات رادیکالش، همگی نشان میدهد ادبیات سیاسی جایگزین ادبیات دیپلماتیک شده است.
عراقچی با تمرکز بر دیپلماسی استانی، بهجای حضور فعال در مراکز راهبردی جهان بیشتر در حال تمرین و نمایش مهارتهای سیاسی خود است تا پیگیری دیپلماسی واقعی ایران. این گرایش موجب شده وزارت امور خارجه بهجای آنکه ابزار اصلی پیشبرد سیاست خارجی و مدیریت فرصتهای بینالمللی باشد، به محلی برای تمرین سیاستورزی داخلی و پررنگکردن جایگاه شخصی تبدیل شود. عراقچی در پی کسب اعتبار و دیدهشدن در عرصه سیاسی داخلی است. شاید او نیمنگاهی به پاستور در ۱۴۰۷ داشته باشد.
******
بازی با قیمت ارز مردم طبقه متوسط را فقیر می کند
حسین راغفر، اقتصاددان و استاد دانشگاه درباره بلایی که افزایش قیمت ارز سر مردم آورده و نقش مفسدان اقتصادی در شرایط روز کشور نکات مهمی را بیان کرد.
او در گفت و گو با سایت اطلاعاتآنلاین بیان کرد: «مطالعات ما نشان میدهد ۴۲ درصد جمعیت کشور دچار فقر مطلق هستند و از حداقلهای یک زندگی انسانی محروم هستند و حدود هفت میلیون نفر از جمعیت کشور هم زیر خط گرسنگی هستند و مخارجشان سبد غذایی حداقل کالری را برایشان تامین نمیکند. این آمارها بسیار نگران کننده هستند و نشان دهنده رشد فقر در جامعه هستند. فقر محصول نابرابری و نابرابری محصول سیاستهای بخش عمومی است».
راغفر ادامه داد: «کسانی که تصمیم میگیرند قیمت ارز را بالا ببرند گروه بزرگی از مردم را وارد طبقه متوسط میکنند و طبقه متوسط را فقیر میکنند. افزایش قیمت ارز واقعا جنایت است، جنایتی در حق مردم، بر علیه امنیت ملی و جنایتی برای براندازی نظامی سیاسی است».
این استاد دانشگاه افزود: «هنوز هم به این اکتفا نکردهاند و از بالا بردن قیمت ارز صحبت میکنند. بالا بردن جنایتبار قیمت ارز یک برندگانی دارد، افرادی که رسانه در اختیار دارند و این سیاستها را ترغیب میکنند. اینها از نماینده مجلس و قاضی دادگاه تا افراد سیاستگذار در دولت را میخرند اما آنچه که از بین میرود امنیت روانی، سیاسی و اجتماعی جامعه است».
******
قالیباف، اصلاح قیمت انرژی باید آخرین حلقهی زنجیره باشد، نه نخستین گام
سایت فردانیوز نوشت:
در چند روز اخیر، انتشار خبرهایی دربارهی احتمال تغییر قیمت بنزین، دوباره توجه افکار عمومی را به یکی از حساسترین تصمیمهای اقتصادی کشور جلب کرده است. منابع غیررسمی از بررسی سناریوهای جدید قیمتی در دولت سخن میگویند؛ موضوعی که بهسرعت به محور بحث محافل اقتصادی و رسانهای تبدیل شد. در همین زمینه، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، روز گذشته در نطق پیش از دستور خود بهطور صریح به این مسئله واکنش نشان داد و گفت: «دولت در تصمیمگیری دربارهی مسائلی که کشور در گذشته تجربههای ناموفق داشته است، باید تدبیر کند».
این جمله کوتاه اما معنادار، پاسخی روشن به گمانهزنیهایی بود که از احتمال افزایش نرخ بنزین در ماههای آینده حکایت داشت. قالیباف با یادآوری تجربههای پرهزینه گذشته، عملاً هشدار داد که هرگونه تصمیم در حوزه سوخت، بدون آمادهسازی اجتماعی و تدبیر اقتصادی، میتواند به تکرار بحرانهای گذشته منجر شود. در واقع، موضع او نه از سر مخالفت سیاسی، بلکه از زاویه مدیریت فنی و عقلانیت اجرایی بود. قالیباف سالهاست از مدافعان «اصلاح تدریجی» در سیاستهای اقتصادی است و معتقد است تصمیمهایی از جنس قیمت بنزین باید مبتنی بر واقعیت زیرساختها، توان معیشتی مردم و نظام توزیع یارانه باشد، نه بر محاسبات بودجهای کوتاهمدت.
در اقتصاد ایران، هر بار که بحث اصلاح قیمت سوخت مطرح میشود، سه عامل اساسی نادیده گرفته میشود: ۱. ضعف زیرساخت حملونقل عمومی ۲. عدم پوشش جبرانی مؤثر برای دهکهای پایین ۳. شکاف اعتماد میان مردم و تصمیمگیران. در غیاب این سه مؤلفه، افزایش نرخ بنزین نه به بهبود کارایی منجر میشود و نه به کاهش مصرف، بلکه به تورم عمومی و نارضایتی اجتماعی دامن میزند. قالیباف، برخلاف بسیاری از مدافعان شوکدرمانی اقتصادی، بر این باور است که اصلاح قیمت انرژی باید آخرین حلقهی زنجیره باشد، نه نخستین گام.
در کنار این ملاحظات، هنوز سازوکار بازتوزیع یارانهها کامل نیست. کالابرگ الکترونیکی که قرار بود جایگزین یارانه نقدی شود، هنوز به پوشش سراسری نرسیده و بخشی از جمعیت هدف از خدمات حمایتی خارج ماندهاند. در چنین شرایطی، افزایش قیمت بنزین بدون اجرای کامل نظام جبرانی، بهجای اصلاح، نوعی فشار معکوس بر اقشار کمدرآمد ایجاد میکند. از این منظر، مخالفت قالیباف با افزایش نرخ بنزین، مخالفت با تکرار خطای تصمیمسازی بدون پیشنیاز است. او میگوید دولت باید از تجربههای ناموفق گذشته درس بگیرد؛ تجربههایی که در آبان ۹۸، شوک اجتماعی گستردهای بر جای گذاشت و هزینهای سنگین بر اقتصاد و اعتماد عمومی تحمیل کرد.
******
تحریک پزشکیان به استعفا با چه هدفی؟
روزنامه جوان نوشت:
جمعی از اصلاحطلبان -که زشت است تکرار نام آنان- چند روزی است رئیسجمهور را تهدید میکنند. از او و اطرافیانش میخواهند که استعفا دهند. نرمترین رفتارشان آن است که میگویند بیا جلوی مردم بایست و بابت ناتوانیها عذرخواهی کن. یک حساب خارجی نیز بر همین اساس و با تکیه بر همین رفتارها خبر داده که رئیس جمهور استعفا داده و همین یکی دو روزه آن را اعلام رسمی میکند. کسانی که دکتر پزشکیان را تهدید میکنند یا به او پیشنهاد استعفا میدهند، به نظر نمیآید با خود او کاری داشته باشند و پشت تهدیدشان هم غیر از مطالبه رفع فیلترینگ کمتر اتفاق میافتد که حرف دیگری بزنند. از یک سال پیش هم کسانی بحث استعفای رئیسجمهور را مطرح کردند، و عجیب آنکه برخی از آنان در شورای راهبری رئیسجمهور بودند و فقط چند ماه بعد از تشکیل کابینه تشخیص استعفا دادند! برخی دیگر مدتی بعد از پیشنهاد استعفا یا مطالبات دیگر که با نوشتن یادداشتهای مشترک کلید زدند، وارد شورای اطلاعرسانی دولت هم شدند!
خواننده این نوشته ممکن است سوال کند که تهدیدکنندگان رئیسجمهور اگر با خود او کاری ندارند و نانخور او هم شدهاند یا کسانی از آنان و اطرافیانشان در دولت حضور دارند، پس برای چه از او میخواهند استعفا دهد یا خط و نشان میکشند که اگر تا فلان روز نتوانستی کاری بکنی دیگر کابینه دلیلی برای وجود ندارد؟ یک استدلال قابل راستیآزمایی است و کمک میکند برخی از جنبههای رفتار استعفاطلبان را بفهمیم. بیشتر کسانی که از جبهه خود رئیسجمهور به پزشکیان در یک سال و نیم اخیر پیشنهاد استعفا دادهاند یا او را تهدید کردهاند، هرگز به رئیسجمهور فقید قبلی چنین پیشنهادی ندادند، با آنکه بشدت منتقد و معترض به او بودند. ممکن است با سادهانگاری گفته شود چنین چیزی اگر هم بوده باشد، به این دلیل بوده که میدانستند رئیسجمهور قبلی اهل استعفا نیست، اما آنان پزشکیان را از خودشان میدانند و گمان میکنند همانگونه که چند ماه پیش به او گفتند بیا و رئیسجمهور شو، حالا میتوانند بگویند بیا و از ریاستجمهوری برو!
اما پشت این نگاه ساده، واقعیتی تجربهشده و تکرارشده نهفته است که به ما میگوید برای بخشی از اصلاحطلبان رئیسجمهور پیشین باید حضور میداشت تا با هدفی او را بکوبند و رئیسجمهور فعلی را برای همان هدف باید هر روز تهدید و تشویق به استیضاح کرد، اما مواظب بود که مبادا استعفا را بپذیرد زیرا زنجیر پروژه آنان پاره میشود! آن هدف چیست؟ براندازی؟! نه، اصلاحطلبان گردنشان در گرو همین نظام است و چیزی مفیدتر از آن برای خود پیدا نخواهند کرد. پس هدف، اصلاحات اساسی به نفع مردم و مملکت است؟! کاش چنین بود و کاش میدانستند که مهمترین اصلاح فعلی مبارزه با فساد است که خود دامن پاکی از آن ندارند. پس هدف آنان از تهدیدات اخیر رئیسجمهور چیست؟ با حافظه چند دهه، هیچ هدف ملی و بنیادینی نمیتوان در رفتار و تفکر این دسته از اصلاحطلبان جستوجو کرد و یافت. اینها هیچگاه فراتر از منافع شخصی و قدرتطلبی نرفتهاند و خاطرهای از فداشدن در راه ملک و ملت باقی نگذاشتهاند. اگر اکنون با تهدید و گاهی تحقیر رئیسجمهور، خود را دغدغهمند مردم نشان میدهند، فریبی بیش نیست.
******
نه از خدعه اوباما و نه از بمباران ترامپ، درس نمیگیرند
روزنامه کیهان نوشت:
حمید ابوطالبی، معاون سیاسی دفتر رئیسجمهور در دولت روحانی، در شبکه اجتماعی ایکس نوشته: «رئیسجمهور پزشکیان ـ بهگواه گفتار و مواضعش ـ عملاً بنیانهای حکمرانی را تضعیف کرده است. سخنانی که با عنوان «صداقت با مردم» بیان میشود؛ اما در عمل به تضعیف اقتدار قانونی دولت، بیانگیزهسازی مدیریت ملی، گسترش هراس در حکمرانی، بیبرنامگی فراگیر، اداره جزیرهای کشور، شکلگیری فدرالیسم پنهان، نابودی طرحهای ملی، و بیاعتمادی کامل مردم انجامیده است. در جریان انتخابات، رئیسجمهور، تحریمها را بزرگترین معضل ملی و عامل فروپاشی اقتصاد معرفی میکرد؛ اما امروز میکوشد از نقش تحریمها هیچ سخنی نگفته و عملا آنها را کمرنگ نشان دهد و نابسامانی اقتصادی را به اختلافات سیاسی، مدیریت جزیرهای، بیمیلی کارشناسان به همکاری، یا بزرگی ساختار دولت نسبت دهد. در همین حال، دونالد ترامپ، اعلام کرده «آماده اقدام برای لغو تحریمهای ایران» است؛ تحریمهایی که اکنون، در واقع، «فقط برای هیچ» برقرار ماندهاند. زیرا در کوتاهمدت نه تأسیسات هستهای و نه غنیسازی در هر سطحی از صفر تا صد، به علت تخریب وسیع، قابل بهرهبرداری بوده و منفعت ملموسی برای ملت دارد. یسجمهور باید شخصاً به صحنه آمده و به دور از هراس، مسئولیت آغاز گفتوگو با دولت ترامپ را بر عهده گیرد؛ زیرا در وضعیت «هیچ»، تنها دیپلماسی میتواند به گامی واقعی برای رفع تحریمها و رهایی مردم از فشار اقتصادی بینجامد».
آقای ابوطالبی البته در درس نگرفتن و عبرت نیندوختن مسبوق به سابقه است. او همان کسی است که در دوران ماه عسل تعاملات با دولت ترامپ به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل (نیویورک) معرفی شد اما مورد توهین دولت آمریکا قرار گرفت و با برچسب تروریست دیپورت شد؛ به عبارت دیگر دولت اوباما حاضر نشد برای معاون دفتر روحانی در دوره برجام ویزا صادر کند....
به همین علت هم او به یاد نمیآورد که دولت پزشکیان در حال برگزاری ششمین دور مذاکرات با دولت ترامپ بود که با خیانت آمریکا و همکاری در حمله اسرائیل به ایران مواجه شد. این در حالی بود که دولت پزشکیان شش ماه از فرصت خود را صرف مذاکره بی حاصل و فرصتسوزی کرده بود. بنابراین ریشه بسیاری از مشکلات چه از اواسط دولت روحانی و چه در یک سال اخیر حاصل اعتماد به مذاکره با آمریکا بوده و نه مذاکره نکردن. اما متاسفانه امثال ابوطالبی نشان دادهاند که نه از خدعه و عهدشکنی و توهینهای دولت اوباما عبرت میگیرند و نه از پایمال شدن توافق برجام توسط ترامپ و بمباران شدن میز مذاکره توسط ترامپ.
******
رمزگشایی از اظهارات ترامپ درباره میزان خسارت روز نخست جنگ ۱۲ روزه علیه ایران
روزنامه وطنامروز نوشت:
مهمترین مؤلفه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه آمریکا و رژیم صهیونیستی علیه ایران، «غافلگیری» بود. اگرچه بخش زیادی از این غافلگیری، بلافاصله پس از انتصاب فرماندهان جدید و شروع عملیات «وعده صادق ۳» از بین رفت اما واقعیت این است که عنصر غافلگیری، تا پایان جنگ، بر مجموعه اقدامات ایران، چه در حوزه نظامی و چه در حوزه سیاسی تاثیر گذاشت. اینکه عمده کارشناسان نظامی میگویند در جنگ ۱۲ روزه، ایران قدرت واقعی خود را نشان نداد، قطعا بخشی از دلیل آن، به واسطه همین غافلگیری بود. ضمن اینکه اگر اکنون عدهای از کارشناسان نظامی معتقدند رژیم صهیونیستی دیگر حمله نظامی مجدد به ایران را در دستور کار ندارد، به واسطه این است که این کارشناسان معتقدند دیگر عنصر غافلگیری مطرح نیست و ایران کاملا هوشیار شده است.
اظهارات پنجشنبه هفته گذشته ترامپ مبنی بر اینکه او کنترل کامل جنگ را بر عهده داشته موید آن است که جنگ ۱۲ روزه در واقع اقدام نظامی دولت آمریکا علیه ایران بوده. در این بین، یک نکته بسیار مهم نیز وجود دارد؛ ترامپ در نشست خبری پنجشنبه هفته گذشته گفت خسارتی که رژیم صهیونیستی در روز اول جنگ به ایران وارد کرد، به اندازه کل خسارتی بود که این رژیم در ۱۱ روز دیگر جنگ به ایران وارد کرد! معنای این ادعای ترامپ چیست؟ ترامپ با این اظهار نظر، در واقع خواسته به نقش و تاثیر غافلگیری در جنگ ۱۲ روزه اشاره کند. او با این اظهارنظر در واقع به صورت غیرمستقیم گفت این دولت آمریکا بود که عامل و منشأ غافلگیری رخ داده در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود و خسارتی که این فریب دولت آمریکا به ایران وارد کرد، بزرگ و قابل تامل بود.
به نظر میرسد ترامپ با این اظهار نظر، در واقع به دنبال پرزنت کردن یا به عبارت عامیانهتر، فاکتور کردن نقش خود در جنگ ۱۲ روزه بوده است اما اینکه مخاطب این ادعای ترامپ چه کسی یا چه کسانی هستند، اختلاف نظر وجود دارد. برخی بر این گمانند ترامپ به واسطه ناکامیهای مستمر در حوزه سیاست خارجی آمریکا، در حال اقناع افکار عمومی این کشور برای تایید توفیقاتش در عرصه سیاست خارجی، خاصه موضوع هستهای ایران است.
در این بین اما یک ایده دیگر نیز وجود دارد و آن اینکه مخاطب این اظهارات ترامپ، لابی صهیونیستی و یهودیان ثروتمند و متنفذ آمریکا هستند. اکنون در آمریکا کارشناسان زیادی وجود دارند که معتقدند دلیل اصلی همراهی عجیب ترامپ با رژیم صهیونیستی، زد و بندهای مالی پشت پرده بین ترامپ و میلیاردرهای صهیونیست نیویورک است. از همین رو، اظهارات ترامپ مبنی بر تاثیر غافلگیری در جنگ علیه ایران میتواند در راستای گزارش کار و پرزنت نقش خود در جنگ ۱۲ روزه برای لابی صهیونیستی باشد.
******
گردننگیری ظریف
خبرگزاری فارس نوشت:
محمدجواد ظریف، رئیس شورای راهبردی دولت چهاردهم که به دلیل چینش کابینه این روزها مورد انتقاد جدی اصلاحطلبان قرار گرفته، در تازهترین موضعگیریاش، تلویحاً از عملکرد دولت انتقاد و اعلام کرد که بسیاری از وزرا افرادی نبودهاند که او یا کمیتههای مشورتیاش پیشنهاد داده بودند.
موضعگیری جدید ظریف در حالی است که محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی اصلاحطلب، دو روز پیش در واکنش به ظریف نوشته بود: «شما که قاعده دموکراسی برای انتخاب وزرا پیشنهاد دادید و کلی جلسه گذاشتید تا کابینه را شکل دهید، وقتش نرسیده از آقای پزشکیان و مردم عذرخواهی کنید؟»
ابطحی پیش از این با اشاره به «محافظهکاری، نبود ابتکار و یکطرفه بودن وفاق با مخالفان» عملکرد ظریف را به چالش کشید و خواستار پذیرش مسئولیت او در قبال نتیجه کابینه شده بود.
ظریف پیشتر گفته بود: «بنده و همکارانم در شورای راهبری و کمیتهها افتخار داریم که نزدیک به ۷۰ درصد وزرا و معاونین رئیس جمهور و بسیاری از معاونین وزرا و سازمانها نتیجه پیشنهادهای کارشناسی این روند شفاف و مشارکتپذیر بود».
اکنون، پاسخ ظریف به این انتقادها نه تنها مسئولیتپذیری بیشتری نشان نمیدهد، بلکه بهنوعی بازتابدهنده تلاش او برای فاصلهگذاری از تصمیمات نهایی دولت پزشکیان است. در حالی که بسیاری از چهرههای اصلاحطلب، ظریف را طراح مدل انتخاب وزرای دولت چهاردهم میدانند، او امروز ترجیح میدهد بر جنبه مشورتی نقش خود تأکید کند و ناکامی در تحقق وعدهها را به «سازوکار تصمیمگیری» و «محدودیتهای سیاست داخلی» نسبت دهد.
در عمل، اظهارات ظریف نشان میدهد که او بیش از آنکه به دفاع از طرح خود بپردازد، در پی حفظ فاصله از تبعات سیاسی و اجتماعی کابینهای است که زمانی وعده داده بود با الگوی تازهاش از آن زاده شود.