هنر، در هر گوشهی جهان، زبانی دارد به وسعت دل انسان. واژهای که در تعریفهای رسمی و دایرهالمعارفی نمیگنجد. زیرا هنر نه محدود به هفت شاخه است و نه در قاب موزهها جا میشود. هنر، یعنی حرف دل؛ یعنی میل به گفتنِ آنچه در درون میجوشد. راهی است برای رسیدن به تعالی، خواه با شعر و موسیقی، خواه با فیلم و تئاتر، یا با نغمهای ساده که از دل برآید و بر دل نشیند.
هنرمند؛ وجدان بیدار جامعه
هنرمند در هر عصر، وجدان بیدار یک ملت است؛ چراغی که در تاریکی میتابد و امید را زنده نگاه میدارد. اوست که در میان هیاهوی روزگار، با قلم و رنگ و نگاهش، جهان را زیباتر و مهربانتر میکند. گاهی یک شعر، یک تصویر، یا یک تابلوی نقاشی، کاری میکند که هزاران سخن از انجامش ناتواناند.
در روزهای سخت جنگ، در بحرانها و در لحظههای دلتنگی ملتها، این هنرمندان بودهاند که جان خستهی مردم را نوازش دادهاند و روح مقاومت را زنده نگاه داشتهاند. در جنگ دوازدهروزه نیز، چون دوران دفاع مقدس، هنرمندان ایرانی نشان دادند که هنر، سنگر انسانیت است؛ سنگری که از آن بوی عشق، ایمان و آزادگی برمیخیزد.
رنگ بر در، عشق بر دل
اما این روزها در استان سمنان، هنری از جنسی دیگر شکوفا شده است. هنری که از قابهای گالری بیرون آمده و در کوچههای روستاهای گردشگری نفس میکشد. به ابتکار استاد ماشاالله عمید و با همراهی دلسوزانهی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، دکتر موسوینژادیان، طرحی خلاقانه شکل گرفته که در آن، درهای خانههای روستایی به بوم نقاشی بدل شدهاند.
نخست در روستای کولیم و سپس در روستای بیابانک، بیش از سی هنرمند جوان، عاشق و خلاق گرد هم آمدند. صبح که خورشید از کوه بالا میآمد، قلمموها جان گرفتند و رنگها روی درهای کهنه نشستند. کوچهها بوی زندگی گرفتند. دیوارهایی که زمانی خاکی و خاموش بودند، به نگارخانهای از امید تبدیل شدند.
کودکان با خندههای شادشان در کنار هنرمندان دویدند، پیرمردی با چشمانی نمناک پرسید: «نوبت درِ ما هم میرسد؟» و مادرانی که با چای و لبخند، پذیرای جوانانی شدند که آمده بودند لبخند را نقاشی کنند.
در آن لحظه، دیگر مرزی میان مردم و هنرمند وجود نداشت. همه با هم، تابلویی از مهر و همدلی خلق کردند.
حضور در کنار مردم، معنای واقعی مدیریت فرهنگی
از طلوع تا غروب، رنگها بر چوب و دل نشستند. شب که فرا رسید، هنرمندان دور هم جمع شدند، از دردها گفتند و از رؤیاها، از عشق گفتند و از آیندهای که میخواهند بسازند. و در تمام این لحظهها، دکتر موسوینژادیان نیز همچون یکی از آنان، بیهیچ فاصلهای، در میان جمع بود؛ با دلی صمیمی و حضوری گرم.
او نشان داد که مدیر فرهنگی واقعی کسی است که در کنار هنرمند میایستد، نه بالاتر از او. همراهی او، روح تازهای در کالبد این حرکت دمید؛ حرکتی که امروز نگاه ایران را متوجه سمنان کرده است.
سمنان؛ الگویی از فرهنگ، رنگ و گردشگری
این طرح زیبا، نهتنها چهرهی روستاها را دگرگون کرده، بلکه پنجرهای تازه به روی گردشگری فرهنگی و هنری گشوده است. روستاهایی که روزگاری تنها مقصد رهگذران بودند، امروز به مقصد گردشگران هنردوست تبدیل شدهاند. آنها میآیند تا از رنگها عکس بگیرند، تا حس کنند که هنوز زیبایی زنده است.
اکنون، سمنان تنها نامی در نقشه نیست؛ سمنان به نماد عشق و خلاقیت فرهنگی ایران بدل شده است. استانی که نشان داد، اگر هنر از دل برخیزد، میتواند مسیر توسعه و گردشگری را نیز هموار کند.
رنگ، زبان صلح است
این جوانان هنرمند ثابت کردند برای ساختن بهشت نیازی به برجهای بلند نیست. کافی است چند قلم رنگ برداری و بر در خانهها بپاشی تا دلها روشن شود.
در هر ضربهی قلممو، عشقی نهفته بود. در هر رنگ، نغمهای از امید شنیده میشد. آنها نشان دادند که رنگ، زبان صلح است و هنر، پلی میان دلها.
باید گفت دستمریزاد!
شما درها را نقاشی نکردید؛ روح روستاها را زنده کردید.
شما نشان دادید که میتوان از خاکستر خاموشی، پرندهی امید آفرید.
از دل روستا تا دل ایران
امروز، هر رهگذری که در کوچههای بیابانک و کولیم قدم میزند، در برابر هر درِ رنگشده، مکث میکند؛ میخندد، عکس میگیرد و در دلش میگوید: «زندگی هنوز زیباست».
در این روزگار غبارآلود، چه نعمتی از این برتر که کسانی باشند که با رنگ، لبخند بکارند و با عشق، دلها را روشن کنند.
بله...
وقتی هنر درِ خانههای مردم را میکوبد،
امید از پشت آن در، با لبخند باز میشود.











