بعد از گذشت بیش از چهار و نیم دهه از اشغال سفارت آمريكا در تهران توسط دانشجويان، هر زمان سخن از اين اقدام به ميان ميآيد بلافاصله رسانههاي غربي مسئله نقض ضوابط و مقررات بينالمللي را مطرح ميسازند. گاه اين وجه حركت اعتراضي دانشجويان به گونهاي پررنگ ميشود كه بر ساير ابعاد اين ماجرا سايه مياندازد؛ براساس تبيين وسایل ارتباط جمعي اروپا و آمريكا، گويي عدهاي دانشجو، نه از روي فكر و انديشه و پايبندي به عرق ملي، بلكه صرفاً از سر ماجراجويي به چنين اقدامي دست زدند و هيچ واقعيتي قبل و بعد از اين رخداد حكايت از قانونشكنيهايي به مراتب وسيعتر و گستردهتر نميكند؛ در حاليكه اگر حساسيت دانشجويان به عنوان بخشي از اقشار ملت ايران در قبال سرنوشت كشور خويش در تسخير سفارت آمريكا غيرقانوني خوانده شود، قانونشكنيهاي واشنگتن به عنوان يك دولت، بهويژه بعد از كودتاي 28 مرداد 1332، را چه ميتوانيم عنوان دهیم؟ آمريكا بعد از براندازي دولت قانوني ملت ايران از طريق دخالت مستقيم، به حركتهاي مداخلهجويانهاش در شئون مختلف جامعه ايران، ابعاد بسيار متنوع و آشكاري داد تا حدي كه حتي خيزش سراسري ملت عليه دخالت بيگانه در سرنوشت خود نتوانست به اين روند تلخ پايان بخشد؛ البته تصور عموم ايرانيان بر آن بود كه برخورد بزرگوارانه با آمريكاييها، بعد از پیروزی موجب خواهد شد كه آنها از كردار خويش شرمنده و نادم شوند و دور جديدي از روابط بين دو كشور با به رسميت شناخته شدن استقلال ايران شكل گيرد، امّا به گواه واقعيتهايي كه اين ملت به پا خاسته از روز 23 بهمن 1357 با آن مواجه شد، چنين تصوري بسيار خوشبينانه بود؛ غائله كردستان با انتشار شايعه تخليه ذخيره گندم استان از اين روز آغاز شد. شبكه مهرههاي باسابقه ساواك و عناصر محلي كه سالها در خدمت آن بودند (همچون شيخ عزالدين حسيني) و طيفي از افسران فراري ارتش شاهنشاهي با لباس معوض كردي به ايجاد نگراني پرداختند. در مقابل، حتي سفرهاي متعدد شخصيتهاي مبارزي چون آيتالله طالقاني نتوانست از التهابات بكاهد؛ زيرا هدف، خلع سلاح ارتش و تسخير پادگانها بر اساس يك سناريوي هدايت شده بود. ناامنيهايي هدفمند به اين ترتيب سراسر كشور را فراگرفت؛ دهها حزب سياسي جديد قارچگونه از زمين روييدند و با ارگانهاي رسانهاي خود به صراحت از آشوبسازان و طراحان شعارهاي تجزيهطلبانه در مناطق مختلف حمايت كردند. اين فقط آيتالله طالقاني نبود كه اين غائلهها را مربوط به تحركات آمريكا و تربيت شدگانش ميدانست، بلكه در ايران اكثر مردم عقيده داشتند كه عدهای از عرب زبانان خوزستان، بلوچهاي سيستان و بلوچستان، تركمنهاي گرگان، آذريهاي متمایل به پانترکیسم و... توسط قدرتي كه بيشترين لطمه را از استقلال اين مرز و بوم ميديد به وادي ناآرامي و آشوب كشانده شدند. معصومه ابتكار - يكي از دانشجويان فعال در تسخير سفارت آمريكا- در اين زمينه مينويسد: «ايران پيش از آن، دوران تلخي را از سر گذرانده بود. در مرداد 1332، كودتايي كه توسط سيا طراحي شد، دولت دكتر مصدق را سرنگون كرد، شاه را به قدرت بازگرداند و اميد به ايجاد يك نظام دمكراتيك مستقل را يكسره از ميان برد. براي استقلال واقعي بايد بهاي سنگيني ميپرداختيم. احساس نيرومند عشق و علاقه به ارزشهاي انقلاب و نيز ايران به عنوان سرزمين مادري، و به ملتي آزاد، قلب و ذهن ما را پر كرده بود. مطالعه تاريخ كشورمان به ما نشان ميداد كه بايد بهسرعت عمل كنيم. گرايش لجوجانه و قلدرمآبانه دولت آمريكا در مواجهه با انقلاب اسلامي اين مسئله را روشن ساخته بود كه گزينههاي چنداني نداريم.» (تسخير، معصومه ابتكار، ترجمه فريبا ابتهاج شيرازي، انتشارات مؤسسه اطلاعات، چاپ اول 1379، ص65)
این دانشجوی معترض به مداخلات نافی استقلال ایران توسط بیگانه میافزاید: «همه در اين انديشه بوديم كه با پذيرش شاه در آمريكا، شمارش معكوس براي كودتاي ديگري آغاز شده است. دوباره به همان سرنوشت دچار ميشديم و اين بار ديگر بازگشتي در كار نبود. بايد اين روند بازگشت ناپذير را معكوس ميكرديم.»(همان، ص66)
آيا اين گونه تحليل دانشجويان در سال 1358 از رخدادهاي اطرافشان غلط بود؟ آمريكا قبلاً با توسل به ترفندهاي مختلف، نهضت ملي شدن صنعت نفت ملت ايران را به شكست كشانده بود؛ لذا منطق حكم ميكرد كه بعد از بهمن 1357 هر نوع تحركي با محوريت آمريكا با حساسيت بالايي رصد شود تا بار ديگر كودتايي سرنوشت روند استقلال اين سرزمين را با چالش مواجه نسازد. دستكم در شرايط كنوني كه خاطرات بسياري از افراد وابسته به آمريكا كه از قضا در كودتاي 1332 نيز نقش داشتند منتشر شده است ميتوان تيزبيني جنبش دانشجويان را قبل از 13 آبان 1358 محك زد. براي نمونه، شعبان جعفري در پاسخ به سؤالي در مورد تحركاتي با محوريت آمريكا مبني بر اينكه: «بعد از انقلاب مدتي هم به تركيه رفتيد؟ آنجا چكار ميكرديد؟ ميگويد: «تو آمريكا بودم كه برام از طرف [ارتشبد بهرام] آريانا خدا بيامرز پيغوم آوردن كه برم تركيه باهام كار داره. رفتم تركيه و باهاش مدتي همكاري كردم... بعدش ميرفتيم ازمير و اونجاها و برميگشتيم. يه خونهاي براي ما گرفتن. بودن ديگه... سپهبد [حميد] اميري بود، سرهنگ امير نور بود كه اينجا مرد و يه چند تا از افسراي گارد بودن و خلاصه. بعد اين افسرا يواش يواش ميومدن از اينورو اونور. اينارو ميخواستن ميومدن، خدمت شما عرض كنم كه، جا بهشون ميدادن و اينا. ظهرام، به حساب با كاميون غذا درست ميكردن و به خونههاشون ميدادن، خيلي راه افتاده بودن. تيمسار [عبدي] مينوسپهر اونجا بود كه ميره با گشتاسب پسر آريانا كشتي تبرزين مال ايرانو رو آب ميگيرن ميارن و خلاصه شلوغي راه انداختن. يه چند تا از اين پاسدار ماسدارام تو رضائيه به دست اينا كشته ميشن... آريانا دو تا نامه به من داد كه برم اسرائيل يكي رو بدم به اسحق رابين، يكيام بدم به غوزي نرگس[از ژنرالهای ارتش اسرائیل]. آهان! يه كاغذم داد گفت: «برو پيش راد.» راد رو ميشناسين؟ همونكه خونهاش عين كاخ سفيده؟... (س:) اگر ارتشبد آريانا آنجا سپاهي يا گروهي داشت، چند نفر بودند؟ ميگفتن چند هزار نفر.»(خاطرات شعبان جعفري، به كوشش هما سرشار، نشر آبي، سال 81، صص5-354)
همين ميزان نيرو را سپهبد پاليزبان در مرزهاي مشترك عراق و ايران گرد آورده بود. اين جماعت حتي نيروهاي جهاد سازندگي را كه بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي براي جبران عقبماندگيهاي روستاييان به ياري آنها ميشتافتند به اسارت درميآوردند و به طرز فجيعي به شهادت ميرساندند؛ البته تجمع اين ميزان نيرو، بدون شك فقط به منظور شرارت نبود؛ زيرا مأموريت ناامن ساختن داخل كشور را گروهكهاي متنوع داخلي برعهده داشتند، اما تجمع چند هزار نيروي نظامي در چندين نقطه مرزي و فعاليت گسترده كشورهايي چون اسرائيل كه در كودتاي 28 مرداد نيز نقش داشتند و تحركات عواملي بومي چون شعبان بيمخ، برای دانشجویان گویای این امر بود که این تحرکات نميتواند بدون هماهنگي با آمريكا صورت گيرد. در اين ميان آن چه ميتوانست انرژي مضاعفي به نيروهاي طرفدار سلطنت بدهد اعلام پشتيباني آشكار واشنگتن از محمدرضا پهلوي بود. در اين دوران اين شائبه ميان درباريان و افسران وفادار به ديكتاتوري ايجاد شده بود كه پهلويها مانند گذشته از حمايت سياسي غرب برخوردار نيستند و همين موجبات سردرگمي آنها را فراهم آورده بود. آوردن محمدرضا پهلوي به آمريكا به بهانه معالجه، روحيه مضاعفي به امرای فراری ارتش، شعبان جعفريها و ساواكيهاي فراري ميداد؛ لذا با اينكه عواقب ادامه حمايت آشكار واشنگتن از ديكتاتور قابل پيشبيني بود، كاخ سفيد در نهايت به منظور ايجاد انسجام بيشتر بين نيروهايي كه داخل و خارج از ايران گرد آمده بودند، محمدرضا پهلوي را به آمريكا انتقال داد. پيام چنين اقدامي براي وابستگان و تربيت شدگان واشنگتن در ايران كاملاً روشن بود و انگيزه ويژهاي به آنها براي گرد آمدن در مرزهای ایران با پاكستان، عراق، تركيه و... ميداد. در چنين شرايطي وظيفه دلسوزان به اين مرز و بوم چه بود؟ با لحاظ اينكه هر نوع تعللي در دفاع از استقلال كشور نابخشودني است، چنانكه امروز نيروهاي تحصيلكرده در دهه 1330 به دليل نداشتن واكنش لازم براي خنثيسازي كودتاي 28 مرداد مورد سرزنشاند و از نگاه همه آگاهان به تاريخ معاصر اين غفلت موجب شد تسلط بيگانه بر همه شئون اقتصادي، سياسي، نظامي، فرهنگي و اجتماعي ملت ايران، ربع قرن تداوم یابد. بدون شك اگر در سال 1358 نيز اقشار دانشگاهي و پيشتاز غفلت ميكردند همواره از سوي نسلهاي آتي مورد پرسش واقع ميشدند. به صورت منطقي هيچ امری براي ملتها مهمتر از استقلال و حفظ هويت نيست. در شرايطي كه به احتمال قوي اين سرمايه در خطر واقع ميشود آيا به بهانه نقض قوانيني كه خود مبدع آنيم ميتوان مانع دفاع از استقلال شد؟ به عبارت ديگر، آيا ميتوانيم با اين استدلال كه ورود دانشجويان به سفارت آمريكا غيرقانوني و مغاير با مقررات بينالمللي بود، حساسيتهاي مردمي قابل تحسين در قبال استقلال كشور را تخطئه كنيم؟ رونن برگمن- نویسنده صهیونیست وابسته به موساد- در مورد اقدامات ضد ایرانی و پیوندی که آن زمان با صدام برقرار کردند مینویسد: گروگانگیرانی که خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» مینامیدند، گنجی از اطلاعات را در داخل سفارت کشف کردند... هنگامیکه دانشجویان انقلابی وارد محوطه سفارت شدند، کارکنان ایستگاه سیا فورا شروع به ریختن اسناد محرمانه به داخل ماشینهای خردکن کردند. بیشتر اسناد به نوارهای کاغذی نازک خرد شد... تنها تعداد کمی از مدارک را دستنخورده پیدا کردند. اما سیا به تصمیمی که انقلابیون در سر داشتند فکر نکرده بود.
کار بسیار دشواری به حدود 250 دانشجوی دختر محول شد؛ آنها ابتدا سطل زبالههای ترکیبی سفارت را دقیق بررسی و کاغذهای خردشده را جدا کردند. سپس مرتبسازی و چسباندن مجدد آنها به یکدیگر شروع شد. این کار دشوار دو سال به طول انجامید... دانشجویان، گنجی از اطلاعات فوقسری را که در تمام ابعاد روابط ایران-آمریکا وجود داشت، بازیابی کردند.»(برگمن، رونن. نبرد مخفی علیه ایران، ترجمه حسین جاجرمی، انتشارات دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، ص 44)
این نویسنده همچنین میافزاید: «از روز اول پیروزی انقلاب، اسرائیل تلاش کرد تا با نیروهایی که با دشمن خود متخاصم بودند، و عمدتاً از کشورهای عربی، بر اساس این اصل که «دشمنِ دشمن من، دوست من است» اتحادهای منطقهای ایجاد کند. بنیانگذار موساد، رئوون شیلواح (Reuven Shiloah)، این تلاش را «راهبرد اتحاد جانبی» نامید که اشارهای بود به ایجاد ارتباطات عمدتاً مخفیانه با کشورهایی که در «کمربند بیرونی» و هممرز با دشمنان همسایه اسرائیل از سمت دیگر... و همچنین با حرکات زیرزمینی اقلیتهایی که دارای منافع مشترک هستند.»(همان، ص 57)
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در روز 22 بهمن 1357 تا 13 آبان 1358 مردم ایران شاهد تحرکاتی بودند که در ارزیابی کلان، هدف آن را به شکست کشاندن استقلالطلبیشان میدانستند؛ بنابراین جریانات سیاسی با هر گرایش- چه اقدام دانشجویان را قلباً قبول داشتند و چه نداشتند- چون این اقدام خاستگاه مردمی داشت به دفاع پررنگ از آن پرداختند. هر چند قضاوت در مورد انگیزههای تمام گروهها و احزاب در حمایتهای پررنگ از حرکت اعتراضی دانشجویان دشوار است، اما واقعیت آن است که برخی از این جریانات سیاسی سالها بعد موضع خود در زمان اشغال سفارت را به کلی به فراموشی سپردند و مواضعی با یکصد و هشتاد درجه اختلاف، اتخاذ کردند؛ همین امر موجب بروز دشواریها در کسب تجربه از فرازهای مهمی از تاریخ این ملت شد.
براي نمونه، موضع آن روز بنيصدر را در مورد اينكه ملتها حق دارند به هر قيمتي از استقلال خود دفاع كنند در نامه وی به رئيس مجمع عمومي سازمان ملل اينگونه ميخوانيم: «... آقاي رئيس، شما نيز چون ما ميدانيد كه اگر سفارت ايران در آمريكا يك از هزار مداخله روزمره سفارت آمريكا در ايران را ميكرد مردم آمريكا بخود حق ميدادند آن سفارت را با خاك برابر كنند و همين دستگاه تبليغاتي شب و روز به ستايش آمريكاييان مشغول ميشدند و شگفتي ميآفريدند كه اين ملت تا كجا نگران استقلال و شخصيتهاي خويش است و ترديد ندارم كه شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيز بر ضد اين اقدام قطعنامه صادر نميكرد...»(جعفری، محمد، گروگانگیری و جانشینان انقلاب، ص110) تأييد و تكريم حركت دانشجويان از سوي روزنامه انقلاب اسلامي(ارگان ملیون به رهبری بنیصدر) به حدي است كه بنيصدر به پيروي از حركت امام- كه بعد از مشخص شدن ميزان دخالتهاي آمريكا در آشوبهاي داخلي، سید محمد موسوی خوئينيها را به عنوان نماينده خود در ميان دانشجويان انتخاب كرد- طي حكمي محمد جعفري را رابط خود با دانشجويان تعيين مينمايد: «متن حكم آقاي بنيصدر بدين شرح است: «برادران عزيزم! آقاي محمد جعفري معرفي ميشود كه دائم با شما در تماس باشد و هر وقت مطلبي بود كه لازم ديديد اينجانب از آن آگاه گردم با ايشان در ميان بگذاريد؛ البته ترتيبي داده شود كه ايشان تلفني در دسترس داشته باشند که هر وقت کاری بود وسيله ايشان به اطلاع شما برسد. ابوالحسن بنيصدر 28/8/1358» (همان، ص104) عليالقاعده بنیصدر در آن روزها نه تنها حركت دانشجويان را نقض قوانين بينالمللي و منفي نميدانست، بلكه از اين رو كه فتنههاي آمريكا را خنثي ساخت به شدت مورد تكريم قرار میداد؛ لذا سردبیر روزنامهاش با اين حكم به جمع دانشجويان پيوست و در اتاق روابط عمومي دانشجویان مستقر شد.
سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی نیز در کتاب «گروگانگیری و جانشینان انقلاب» به تجلیل از تسخير سفارت آمريكا به عنوان كانون هماهنگي همه حركتهاي ضد ايراني، میپردازد؛ البته وی در ادامه به نوع حل و فصل مسئله گروگانها معترض است (كه بحثی مستقل را میطلبد).
اگر حركت دانشجويان توانست مصالح ملي و در رأس همه استقلال را تأمين نمايد و بدين جهت بنيصدر نيز همچون ساير آحاد جامعه نه تنها از اين اقدام دفاع كرد، بلكه نمايندهاي از سوي خود براي استقرار در سفارت تعيين نمود، چرا از سوي نويسنده در موضعي متعارض، تأييد امام از دانشجويان مورد حمله قرار ميگيرد: «البته از رهبري نظير آقاي خميني كه انقلاب به آن شكوهمندي كه همه ملت در آن شركت داشته و ريشه بنياد سلطنت 2500 ساله را در ايران كند با گروگان گرفتن 50 كارمند سفارت كه بر اساس ميثاقهاي بينالمللي، مصونيت سياسي دارند و با اجازه دولت در داخل كشور هستند و سهل و ساده ميشود آنها را گروگان گرفت، «آنرا انقلابي بزرگتر از انقلاب اول خواند» كه توهين به كشور و ملت است، چنين اعمالي غيرممكن نبود. اما آنچه مايه شگفتي است، اينست كه آزاديخواهان، مليها، ملي مذهبيها با تجربه كردن چنين اعمالي از خميني و روحانيون به خود نميآمدند.»(جعفری، محمد، گروگانگیری و جانشینان انقلاب، ص 128)
پاسخ اين تناقض را ميبايست در عداوتهاي سياسي امروز جعفري با شخصيتهاي مؤثر در آن دوران یا به دلیل نزدیکی به دشمنان جمهوری اسلامی جستوجو كرد. بايد اذعان داشت اينگونه رويكردهای متناقض متأخر به موضوعات تاريخي نه تنها كارگشا نيست، بلكه بيش از ديگران شخص راوي را گرفتار كلافي سردرگم ميكند که رهايي از آن بهسهولت ممكن نيست. براساس روايت صاحب اثر، ارتباط دانشجويان معترض به عملكرد آمريكا با بنيصدر به حدي خوب بوده كه در مورد تصميم خود با وی مشورت كرده بودند: «شب قبل از اشغال سفارت آمريكا، اينجانب در منزل بهجت خانم، خواهر آقاي بنيصدر با عدهاي از دوستان جمع بوديم. به آقاي بنيصدر تلفن شد، اينكه چه كسي آن شب تلفن كرد را از ياد بردهام، اما وي يكي از بچههاي گروگانگير بود. به آقاي بنيصدر اطلاع داد كه عدهاي از دوستان دانشجويان پيرو خط امام قصد دارند سفارت آمريكا را به اشغال خود درآورند و در مورد اين عمل نظر آقاي بنيصدر را جويا شد...»(همان، ص78) البته جعفري بلافاصله مدعي است كه بنيصدر با تصميم دانشجويان مخالفت نمود، اما با توجه به تأييدهاي بعدي و اينكه بلافاصله براي همراهي با دانشجويان به سفارت ميرود اين ادعا چند سال بعد مورد ترديد قرار ميگيرد: «وي [بنيصدر] قبل از منصوب شدن به سرپرستي وزارت خارجه هنگام غروب به سفارت آمريكا رفت و با رهبران گروگانگير در اطراف و جوانب مختلف مسئله با آنها به بحث و گفتگو پرداخت. اينجانب و آقاي مصطفي انتظاريون نيز در اين ديدار همراه آقاي بنيصدر بوديم. ظاهراً از بحث و گفتگوها چنين استنباط ميشد كه پذيرفتهاند با فشار بر آمريكا و گرفتن امتيازات و شناختن استقلال كامل انقلاب و مداخله نكردن در امور ايران و كمك نكردن به ضدانقلاب و استرداد شاه و يا حداقل بيرون كردن شاه از آمريكا، گروگانگيري را خاتمه دهند.»(همان، ص98) بر اساس اين روايت، بنيصدر قبل از اينكه حتي مسئوليت رسمي پيدا كند نه تنها با حضور خود در جمع دانشجويان حركت آنها را تأييد مينمايد بلكه بر تكتك دلايل اشغال سفارت نيز صحه ميگذارد، اما بعدها بين دانشجويان و بنيصدر بر سر نحوه آزادي گروگانها اختلاف بروز ميكند. بدون اينكه در اين مقطع از بحث بخواهيم متذکر جزئيات اين تفاوت ديدگاه شويم بر اين نكته تأكيد ميكنيم كه برخلاف ادعاي جعفري، دانشجويان نه تنها با حزب جمهوري اسلامي ارتباطي نداشتند بلكه بهعكس با آن در تقابل هم بودند. ابراهيم اصغرزاده، يكي از دانشجويان، در اين زمينه در مصاحبهای ميگويد: «ما با حزب جمهوري مرزبندي داشتيم»(هفتهنامه شهروند، امروز شماره 54، تاريخ 13/8/86)؛ بنابراين طرح اين ادعا از جانب جعفري كه دانشجويان با هدايت حزب جمهوري اسلامي براي كنار گذاشتن مليون به چنين اقدامي دست زده بودند كاملاً عاري از حقيقت است و وي صرفاً براي توجيه اختلافاتي كه بعداً بين آقاي بنيصدر و دانشجويان بروز ميكند به اين سوژه تمسك ميجويد كه خود تناقضي غيرقابل هضمتر براي خواننده است: «اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام كه موجب انسداد دارائيهاي كشور، تحريم اقتصادي، انزواي كامل سياسي، تجاوز نظامي عراق به ايران و امضاي قرارداد اسارتبار الجزاير گرديد، از امهات رويدادهاي پس از انقلاب محسوب ميشود. بعضي را عقيده بر اين است كه اين حادثه مستقيم و يا غيرمستقيم دست پخت خود آمريكاييها و بدست عوامل آنها طراحي و اجراي آن غيرمستقيم بدست عدهاي دانشجو واگذار گرديده است. ديگران بر اين باورند كه اين حادثه اتفاقي و ناگهاني از مغز چند دانشجو تراوش كرده و بلافاصله به اجرا گذاشته شده و قصد اوليه آنها نيز رسيدن به برخي اهداف سياسي بوده است... هر دو دسته قرائن، شواهد و دلايلي را دال بر اثبات نظريه خود ارائه ميدهند ولي هر دو دسته امروز، در يك چيز متفقالقولند كه برخلاف آقاي خميني كه آنرا انقلابي بزرگتر از انقلاب اول ناميد، عمل گروگانگيري بقول آقاي خاتمي يك عمل احساسي و شتابزده بود.»(جعفری، محمد، گروگانگری و جانشینان انقلاب، ص55)
اين تحليل از وضعيت دانشجويان كه مربوط به دوران تقابل آنان با بنيصدر است هم به لحاظ شكلي ايراد دارد و هم به لحاظ محتوايي. در اين فراز اولاً سه نگاه و تحليل از عملكرد دانشجويان مطرح شده و نه دو نگاه (دانشجويان آلت دست روحانيون شده، دانشجويان آلت دست آمريكا شده، دانشجوياني كه ناگهاني چيزي به ذهنشان رسيده و وارد عمل شدهاند). ثانياً احتمالات ديگري نيز در مورد عملكرد دانشجويان دستكم براساس مطالب ديگر جعفري وجود دارد؛ از جمله اينكه دانشجويان بعد از مطالعه در مسائل جاري كشور به اين نتيجه رسيدند كه همه فتنههای تجزیهطلبانه و آشوبها به نوعي به آمريكاييها مرتبط ميشود و براي اجراي تصميم خود حتي با افرادي چون بنيصدر هم مشورت ميكنند. ثالثاً اگر كسي معتقد بوده كه دانشجويان آلت دست آمريكاييها بودند آيا امروز به اين جمعبندي ميرسد كه آنها احساسي و شتابزده عمل كردهاند؟! در امر آلت دست بودن، احساسي و شتابزده عمل كردن ديگر معني نميدهد؛ زیرا ماهيت در خدمت بيگانه بودن- چه به صورت شتابزده و چه با تأمل- يكي است.
جعفري وقتي قصد دارد خصومت خود با امام را توجيه كند! اين مسئله را به فراموشي ميسپارد كه وی و بنيصدر در آن مقطع معتقد بودند در حاليكه آمريكا ميرفت تا استقلال كشور را به مخاطره اندازد و كودتاي ديگري را سامان دهد نه تنها نقض اينگونه مقررات بلامانع مينمود، بلكه اين حساسيت دانشجويان نسبت به استقلال كشور قابل تحسين نيز بود؛ لذا نگاهش را به دانشجويان 180 درجه تغيير ميدهد و ضمن خيانت خواندن تسخير سفارت، آنان را عامل عينيت بخشيدن به ضديت امام با مليون معرفي مينمايد.
اما به اعتقاد اعضاي دولت موقت، بنيصدر خصمانهترين موضعگيريها را عليه بازرگان داشته است؛ زيرا همانگونه كه اشاره شد، به زعم خويش برنامهريزي براي آينده را با موفقيت دولت موقت ناممكن ميپنداشت. مهندس علياكبر معينفر - عضو شوراي انقلاب و رئيس سازمان برنامه و بودجه دولت موقت- در اين زمينه ميگويد: «در خود شوراي انقلاب آقاي بنيصدر به عنوان يك عامل ضد دولت در همه جا فعاليت ميكرد، در هركجا كه به سخنراني ميپرداخت احساسات جوانان را نسبت به دولت موقت بيشتر تحريك مينمود و لذا دولت تثبيت نشده را تضعيف ميكرد... اگثر روحانیون شورا با مهندس بازرگان موافقند و موافق تندروی هستند (سقوط دولت بازرگان به کوشش دکتر غلامعلی صفاریان، انتشارات قلم، چاپ دوم، ص 284)
جعفري تلاش دارد دانشجويان را بيهويت و فاقد درك و فهم سياسي معرفي كند تا آنها را بازيچه بيگانه يا روحانيون بخواند. اگر دانشجويان آن گونه كه نويسنده ادعا ميكند زمينه بازيچه شدن را داشتند چرا بنيصدر كه با آنها رابطهای بسيار صميمي داشت نتوانست آنها را در خدمت اهداف خود بگيرد. اما روحانيون مؤسس حزب جمهوري كه داراي چنين رابطهاي نبودند توانستند؟ برخلاف اين ادعاي غيرمنطبق بر واقعيت، آقاي هاشمي به صراحت موضع خويش را اعلام ميدارد: «در 13 آبان 1358، من و آيتالله خامنهاي در مكه بوديم كه خبر تصرف سفارت آمريكا را شب هنگام در پشتبام محل اقامتمان، هنگامي كه آماده خواب ميشديم از راديو شنيديم؛ تعجب كرديم، زيرا انتظار چنين حادثهاي را نداشتيم، سياستمان هم اين نبود... يكبار هم كه [در تاريخ 25 بهمن 1357] گروهي مسلح به سفارت آمريكا حمله كردند و آنجا را به اشغال درآوردند، از طرف دولت موقت، نمايندهاي [ابراهيم يزدي]، رفت و مسئله را حل و فصل كرد؛ بنابراين واضح بود كه نه شوراي انقلاب و نه دولت موقت تمايلي به چنين اقداماتي نداشتند... اكنون ما در مقابل يك عمل انجام شدهاي قرار گرفته بوديم»(انقلاب و پيروزي، كارنامه و خاطرات سالهاي 1357 و 1358 هاشميرفسنجاني، به كوشش عباس بشيري، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1383، ص370)؛ البته همان گونه كه اشاره شد، دانشجويان نيز با حزب جمهوري اسلامي مرزبندي داشتند و اين امر به صراحت در خاطرات بنيصدر هم مورد تأكيد قرار گرفته است: «ح.ا. در بيانيه دفتر تحكيم وحدت در آن زمان، يك نكته ديگر هم ديده ميشود... در آن بيانيه اظهار داشتند: «آقاي آيت از بانيان حزب جمهوري اسلامي و رئيس بخش سياسي حزب با يك سري تحليلهاي ذهنگرايانه خويش خيال ميكند ميتواند نيروهاي متعهد و معتقد به خط امام را به بازي گرفته و با بيهودهگوييهاي خود ملت را به تمسخر بكشد.» بنيصدر: بله، آنها عموماً مخالف بودند. مطلب اين است، اينان كه خود را خط امام ميدانستند به خط ما هم خيلي نزديك بودند.»(درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنيصدر (اولين رئيسجمهور ايران)، به كوشش حميد احمدي، انتشارات انقلاب اسلامي، آبان 1380، آلمان، ص289). همان گونه كه اشاره شد، دانشجويان نماينده بنيصدر را بدون كمترين مشكلي به درون سفارت ميپذيرند، اما نماينده شوراي انقلاب را كه از مؤسسان حزب جمهوري اسلامي بود هرگز به درون سفارت راه نميدهند: «وقتي بچهها سفارت را گرفتند و شوراي انقلاب مرحوم باهنر را به عنوان نماينده تعيين كرد، اما بچهها او را نپذيرفتند، گفتند اگر سحابي بيايد ما با او صحبت ميكنيم. شوراي انقلاب هم پذيرفت كه من به عنوان نماينده بروم. من خود هم تعجب كردم و گفتم به اين بچهها نبايد تسليم شد.»(سقوط دولت بازرگان، به كوشش دكتر غلامعلي صفاريان، گفتوگو با مهندس عزتالله سحابي، شركت انتشارات قلم، چاپ دوم، 1383، ص203)
بنابراين منابع متعدد و متنوع بر اين واقعيت تأكيد دارند كه دانشجويان روابطي غيرحسنه با حزب جمهوري اسلامي داشتند و داراي همراهي و همفكري روشني با جريان مقابل حزب بودند و اگر بعدها با آقاي بنيصدر مشكل پيدا كردند به هيچ وجه به دليل تحت تأثير حزب واقع شدن نبود.
با طولانيتر شدن حضور دانشجويان در سفارت آمريكا، آنها بهتدريج موفق به بازگشايي همه گاوصندوقها و دستيابي به اسناد بسيار تعيين كننده و كشف رموز بيشتري ميشدند. افشاي اسناد، جواناني را كه بر اساس يك تحليل درست عمل كرده بودند بيش از پيش در كانون توجه همه جريانات سياسي و اقشار مختلف مردم قرار ميداد؛ حمايت فوقالعاده جامعه از دانشجويان، قدرتي را شكل ميداد كه براي بسياري گروهها و شخصيتهاي سياسي نگران كننده بود، اما حمايت قوي مردمي مانع از آن ميشد كه بتوانند به طور مستقيم عليه تسخيركنندگان سفارت اقدامي بكنند. شخصيتهايي چون بنيصدر كه در ابتدا به عنوان حاميان جدي دانشجويان ظاهر شده بودند به دليل نگراني از روند افشاگريها با توسل به شيوههاي مختلف درصدد خارج ساختن دانشجويان از سفارت برآمدند؛ زيرا صرفاً از اين طريق ميتوانستند كانون قدرتمند سياسي شكل گرفته را از ميان بردارند: «تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنيصدر كه در آن زمان از اعضاي شوراي 15 نفره انقلاب بود و در دي ماه 1358 به رياستجمهوري رسيد، مبارزهاي را آغاز كرد تا ما را مجبور به تحويل همه اسناد به دولت كند. وي نخستين بار اين مسئله را در جلسات شوراي انقلاب مطرح كرده و براي جلب حمايت از اين طرح وقت و انرژي بسياري صرف كرده بود... شايد ميانديشيد كه ادامه افشاگريها، سياستهاي وي را به خطر مياندازد و شايد از اين نگران بود كه برخي اسناد درباره تماسهاي مخفيانة او با يك تاجر آمريكايي رو شود.»( تسخير، معصومه ابتكار، ترجمه فريبا ابتهاج شيرازي، انتشارات مؤسسه اطلاعات، چاپ اول 1379، 138)
همچنين برخی اسناد، ماهيت گروههايي چون فرقان را كه به لحاظ تشكيلاتي به صورت غيرمستقيم توسط مجاهدين خلق هدايت ميشد و نيز ارتباط خط ترور را با سفارت آمريكا كه از همان روزهاي اول پيروزي انقلاب آغاز شد، روشن ميساختند: «تكان دهندهترين اسناد درباره گروهي سياسي به نام فرقان بود. فرقان گروه كوچكي متشكل از نوجواناني بود كه حتي از ابتداييترين شناخت درباره اسلام بيبهره بودند، چه رسد به بينش لازم درباره مسائل معاصر. رهبران اين گروه به اعضا آموخته بودند كه قتل شخصيتهاي مذهبي موقعيت آنها را بهبود ميبخشد. با همين تفكر دو تن از رهبران برجسته مذهبي، آيتالله مرتضي مطهري و آيتالله مفتح توسط آنها به شهادت رسيدند. مردم معتقد بودند گروه فرقان را عناصر خارجي حمايت و هدايت ميكنند. اسنادي كه در سفارت به دست آمد درستي گمان مردم را ثابت كرد. اين اسناد نشان ميداد آمريكا از طريق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.» (همان، ص146)
دانشجويان همزمان با تلاش براي گشودن گاوصندوقها و كشف رمزها تلاش خستگيناپذيري نيز براي بازسازي اسناد رشته رشته شده به كار گرفتند. در فروردين ماه 1359 آنها به اسنادي دست يافتند كه دلايل تلاش آقاي بنيصدر براي خارج ساختن دانشجويان از سفارت و تحويل اسناد به دولت را مشخص ميساخت: «در اوايل فروردين فرايند بازسازي، اسناد بيشتري را برملا ساخت. نخستين سند، گزارش ملاقات رادزفورد با SD LURE در تاريخ 29 آگوست در خانه وي بود. در اين ملاقات بنيصدر ضمن ابراز نگرانيهاي خود، شوراي 15 نفره انقلاب را به دليل ناكارآمدي مورد انتقاد قرار داده و همچنين مخالفتهايي را با امام ابراز داشته بود. سند دوم شرح ملاقات رادزفورد با تامس آهرن بود. چهارمين سند شرح ملاقات وي با بنيصدر بشمار ميرفت. سند پنجم، ارزيابي رادزفورد/ كاسين درباره ملاقاتهايش با او و خلاصهاي از نقاط ضعف و قوت وي بود: «او كه جاهطلب و سياستمداري زيرك است، ظاهراً با احتياط و با توجه به روزي كه (امام) خميني از صحنه خارج شود نقش خود را بازي ميكند... او كه توطئهگري كهنه كار است ميتواند در آينده در صورتي كه حس كند انقلاب از اهدافش دور ميشود يا براي وي منافعي وجود دارد، عليه انقلاب توطئه كند... ميداند كه بايد با اطرافيان خود رفتار محتاطانهاي داشته باشد... اين ترديد احتمالاً باعث خواهد شد همه پلها را پشت سر خود خراب نكند»... وقتي مجموعه كامل اسناد SD LURE تكميل شد، آنها را به تامس آهرن نشان داديم تا درباره آن نظر دهد. آهرن تائيد كرد كه يكي از برنامههاي دولت آمريكا به ويژه سازمان سيا، تماس با شخصيتهاي ذينفوذ در جنبش انقلابي بود. وقتي امام خميني در پاريس حضور داشتند، به يكي از افسران بازنشسته سازمان سيا دستور داده شد به فرانسه برود و با بنيصدر ديدار كند. وي خود را نمايندة يك شركت آمريكايي معرفي و ابراز تمايل كرده بود تا با او درباره چشماندازهاي روابط اقتصادي با غرب صحبت كند. بنيصدر نيز موافقت كرده بود. آهرن افزود وقتي بنيصدر به ايران آمد «ستاد سازمان سيا» تمايل داشت موضوع را دنبال كند و مسئوليت اين پروژه به من سپرده شد. هدف نهايي ما استخدام بنيصدر بود، ولي براي رسيدن به اين هدف مراحل مختلفي بايد طي ميشد. در مرحله نخست، وي مستقيماً از قضيه آگاه نبود. او تنها به عنوان يك مشاور مالي كه دربارة مسايل سياسي نيز توصيههايي دارد، خدمت ميكرد. در مراحل بعد دربارة مسائل مهمتر و حساستر مورد مشورت قرار گرفته و توصيههايي به او ميشد. آهرن به ما گفت كه بنيصدر موافقت كرده در ازاي دستمزد 1000 دلار در ماه به عنوان مشاور خدمت كند. ولي هيچ وقت پولي دريافت نكرد.» (همان، صص4-152)
دستيابي دانشجويان به چنين اسنادي در مورد آقاي بنيصدر، وي را كه تا آن زمان انتقاداتي به نحوه افشاگريها داشت، تبديل به يكي از مخالفان سرسخت جواناني نمود كه تعريف و تمجيدهاي پررنگي از آنان كرده بود. مواضع دکتر یزدی نیز نمونه دیگری از بروز تناقضات در مواضع سیاسی احزاب در این زمینه است. وی در زمانی که دبیر کل نهضت آزادی بود، در مصاحبهای در این زمنیه میگوید: ما نمیتوانستیم خلاف منافع ملی عمل کنیم. گروگانگیری خلاف منافع ملی ما بود. تسخیر سفارتخانهها برای یکی دو روز همه جای دنیا اتفاق میافتد. ما هم تأیید کردیم، اما چرا گروگانها را 444 روز نگه داشتند؟ چه خساراتی بر ما وارد شد.» (مجله مهرنامه، شماره 33، مصاحبه با ابراهیم یزدی، 1391، ص 159)
این در حالی است که وی 10 ماه بعد از اقدام دانشجویان در مصاحبه با روزنامه کیهان تحت سرپرستی خویش میگوید: «عملکرد آمریکا در ایران را ما باید محاکمه کنیم و گروگانها میتوانند به عنوان شاهد در محاکمه شرکت داده شوند. من معتقدم اگر گروگانها را همین طور آزاد کنیم یک نوع خیانت است. چون اختلاف ما با آمریکا و تیرگی روابط ما با آمریکا معلول گروگانگیری نیست...» (روزنامه کیهان،20/6/1359). وی همچنین قبل از آن در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: «گروگانگیری عکسالعمل اجتنابناپذیر ملت ما در برابر وقاحت آمریکا در برخورد با انقلاب ایران... میباشد.»(یادداشت روزنامه کیهان به قلم مدیر آن تحت عنوان محاکمه آمریکا را شروع کنید، 12/3/1359)
حركت اعتراضي دانشجويان هرچند به روايت همگان قرار نبود از چند ساعت تجاوز كند. اما همانگونه كه اشاره شد دستيابي آنان به حجم انبوهي از اسناد منهدم شده قابل بازخواني و گاوصندوقهايي كه كشف رمز آنها مدتها زمان برد اين اقدام را به تدريج طولاني ساخت و آنچه موجب طولانيتر شدن این حرکت، بيش از انتظار شد كشاكشي بود كه بين جريانهاي تأیيد كننده دانشجويان در مراحل بعدي رخ نمود. جريانات متمایل به غرب به جاي تسليم شدن در برابر حقايق و ضعفهاي خود، با انواع كارشكنيها هر روز بر پيچيدگيها افزودند تا اسناد بهدست آمده در مورد آنها مكتوم بماند و زماني كه نتوانستند دانشجويان را به اين امر راضي كنند با تمام توان در جهت زير سؤال بردن اين حركت تلاش كردند؛ در حالی که هرچه زمان میگذرد ارزیابی آن زمان دانشجویان در مورد کودتای غریبالوقوع دقیقتر مینمایاند و برنامه آمریکا برای کودتا از طریق نیروهای وابسته و حتی با اتکا به نیروهای نظامی خود روشنتر میشود؛ از جمله برنامه کودتا با محوریت ژنرال هایزر که قبل از پیروزی قیام سراسری ملت ایران شکست خورد و بعد از انتشار خاطرات این مقام نظامی عالیرتبه مشخص شد که بعد از 22 بهمن 1357 مسئله کودتا با محوریت وی در واشنگتن هرگز از دستور کار خارج نشده بود: «حدود 30 دقیقه بعد، ضربهای به در اتاقم خورد. سرهنگ اسپنسر اطلاع داد که دانکن معاون وزیر دفاع میخواهد روی خط امن با من صحبت کند. از هیگ خواستم او جواب بدهد، اما ابا کرد. در اتاق من، یک تلفن امن بود و یک تلفن دیگر هم در اتاق سرهنگ اسپنسر بود. به هیگ پیشنهاد کردم که گوشی اتاق مرا بردارد و به مکالمهای که من از اتاق اسپنسر انجام میدادم گوش دهد. هیگ قبول کرد. وقتی مکالمه شروع شد، اطلاع دادم که هیگ با من است. ژنرال دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک هم گفت که در آن سوی خط، دانکن و برژینسکی هم حضور دارند. دانکن رشته سخن را به دست گرفت. از من پرسید آیا از اوضاع تهران خبر دارم؟ گفتنم بله. سؤال بعدی دانکن سؤال تندی بود، پرسید آیا مایلم دوباره به تهران بروم و رهبری کودتا را بر عهده بگیرم؟ گفتم قبلاً بارها گفتهام که اگر رهبری ارتش ایران از صحنه کنار برود، تمامی سیستم ارتش سقوط خواهد کرد. در شرایط کنونی که رهبری ارتش در زندان است، اوضاع وخیمتر است؛ لذا طرحهایی که در مدت اقامت من در تهران تهیه شده بود دیگر عملی نیست... مسئله اینطور مطرح شد که قرار است قضیه به شیوه آمریکایی حل شود، عدهای از افسران بلندپایه برای رهبری کودتا ترغیب شوند. سر انجام بعد از آن همه روزها که سرگرم تشویق ژنرالها برای کودتا بودم، تنها مقامی که در کاخ سفیر علاقهای به این راه حل نشان داد، برژنیسکی بود.
با داشتن همه این افکار در ذهن، تصمیم گرفتم محکی بزنم. تصمیم گرفتم شیوهای را که روسها در اتیوپی به کار گرفته بودند پیشنهاد کنم. گفتم حاضرم با شرایط زیر به ایران باز گردم:
ـ پول نامحدود در اختیارم قرار گیرد.
ـ ده تا دوازده ژنرال آمریکایی دستچین شوند.
ـ حدود 10 هزار نفر از بهترین نیروهای آمریکایی در اختیارم قرار گیرد، زیرا در این مرحله، نمیدانستم چه تعداد از نیروهای ایرانی در عملیات من شرکت خواهند کرد.
ـ و سرانجام باید حمایت یکپارچه ملی از من صورت گیرد، نه اینکه فقط حمایت اخلاقی صورت گیرد و نه اینکه فقط حق مشورت داشته باشم و اجازه عمل نداشته باشم.»(مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه ع رشیدی، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 303)
... و این حدیث تلخ مداخلات از طریق کودتا هر چند با اقدام بهموقع دانشجویان سد شد، اما در شقوق دیگری متأسفانه همچنان جاری است.