عصرایران- به تازگی مصاحبه ای از رضا کیانیان دیدیم که در بخشی از آن به خاطره ای قدیمی از خود و داریوش مهرجویی نازنین اشاره کرده است. او ما را به سال 1368 می برد. زمانی که نمایش« ازدواج آقای می سی سی پی» شاهکار فناناپذیر فریدریش دورنمات به کارگردانی یگانه ی تئاتر ایران یعنی حمید سمندریان روی صحنه تئاتر شهر بود و رضا کیانیان همچون ستاره ای در این نمایش درخشید و داریوش خان مهرجویی که نمایش را دیده بود تصمیم می گیرد تا ایفای نقش علی عابدینی به عنوان پیر و مراد حمید هامون را به رضا کیانیان بسپرد و کیانیان تا آن زمان هنوز پایش به سینما باز نشده بود.
اما نکته طنز آمیز ماجرا وقتی اتفاق می افتد که رضا کیانیان برای صحبت های نهایی به دفتر مهرجویی می رود و در آن جا داریوش خان با ژست و فیگور مثال زدنی خود به قد کوتاه کیانیان در قیاس با زمان نمایش اشاره می کند که رضا کیانیان هم متقابلا به کفش های پاشنه بلند خود در نمایش اشاره می کند و مهرجویی هم خیلی صریح پیشنهاد خود را پس می گیرد و این گونه می شود که همکاری این دو سینماگر توانای ایران زمین ممکن نمی شود و نقش علی عابدینی نصیب اکبر مشکاتی می شود.

اواخر دهه 1360 است و داریوش مهرجویی فیلم ساز توانای ایران که فیلم های در قبل از انقلاب اسلامی سال 1357 به نوعی شناسنامه موج نوی سینمای ایران محسوب می شد در تلاشی جانکاه برای یافتن روایت مخصوص خود در سینمای حالا متفاوت بعد از انقلاب است. او که سال های اولیه این دهه را فرانسه به سر برد بعد از بازگشت فیلم بسیار موفق اجاره نشین ها و نیز فیلم شیرک را ساخته بود اما مشخصا این بازتاب دهنده تمامی دغدغه های داریوش مهرجویی نبودند چون اساسا او دغدغه انسان شهری در تضادی بین سنت و مدرنیسم را با جان و دل در بیشتر آثارش روایت کرده بود. تا این که در سال 1368 به گفته خودش با الهام از بوف کور صادق هدایت فیلم هامون را ساخت که روایت گر استادانه سرگشتگی های حمید هامون و کشمکش او برای رسیدن به معنای حقیقی زندگی بود.
خب شاید لازم به گفتن نباشد که فیلم به نوعی نگین سینمای ایران شناخته می شود و خسرو شکیبایی تاریخ بازیگری را در این فیلم ورق زد و از عشق گفتن هایش را در این فیلم سینما دوستان از حفظ هستند. در تمام این سال ها منابع الهام و اثرپذیری داریوش مهرجویی برای ساختن این اثر مورد بحث منتقدان و سینمادوستان بوده است. خود داریوش خان بوف کور صادق هدایت را منبع الهام خود می دانست که طبیعتا می توان رگه هایی از همین تقلای قهرمان داستان برای یافتن معنای حقیقی زندگی را در بوف کور هم دید. اما شاید اثر ماندگار دیگری البته در مدیون سینما هم باشد که داریوش خان ذکر آن را از قلم انداخته بود و آن فیلمی نیست جز « هشت و نیم» ساخته فدریکو فلینی. و مشخصا سکانس خواب و خیال حمید هامون که در آن عده ای از اطرافیانش مانند هنرمندان یک سیرک به بالا و پایین می پرند به وضوح ارجاع به سکانس پایانی فیلم فلینی دارد و البتته شباهت مضمونی و فرمی هر دو فیلم هم بسیار قابل توجه است.

در سال 1963 فدریکو فلینی فیلم ساز شهیر ایتالیایی فیلمی ساخت با نام « هشت و نیم» که مهم ترین فیلم اوست و در آخرین نظرسنجی معتبرترین مجله سینمایی جهانی یعنی« سایت اند ساوند» به انتخاب کارگردانان سینما ششمین فیلم برتر تاریخ سینما شناخته شد. فیلم گونه ای اثر اتوبیوگرافی است که روایت فیلمسازی با نام گوییدو آنسالمی با بازی درخشان مارچلو ماسترویانی است که دچار نوعی رکود ایده پردازی در حرفه خود شده است و قادر به ساخت فیلم جدیدی نیست.
در این میان رابطه زناشویی او با همسرش هم روز به روز پرتنش تر می شود. او در این تصور به سر می برد که نیاز به تجربه متفاوت در فضای زندگی خود است. فیلم به شکلی ظریف و هنرمندانه وارد دنیای تفکرات و خیالات گوییدو می شود و از این طریق بیننده با هنرپیشه زنی به نام کلودیا آشنا می شود که از طنز ماجرا نقش هم توسط کلودیا کاردیناله بازیگر شهیر ایتالیایی بازی شده است. کلودیا در واقع اساسا فقط در ذهن گوییدو حضور دارد. کلودیا به گاییدو می فهماند که مشکل اصلی ریشه در ناتوانی بی احساس بودن و ناتوانی از عاشق شدن در گاییدو سرچشمه می گیرد و فیلم با نقبی به گذشته گاییدو سعی در فهمیدن دلایل ریشه ای این مشکل گاییدو دارد.

دنیای هنر بدون الهام و تاثیرپذیری از دیگران اساسا محلی از اعراب ندارد. شاید این جمله پیکاسو: « هنرمندان خوب کپی می کنند، اما هنرمندان بزرگ می دزدند.» ورژن اغراق آمیز این مساله باشد که اساسا در دنیای هنر تاثیر نپذیرفتن از آثار دیگران غیر ممکن است اما کار بزرگ را آن هنرمندی انجام می دهد که بتواند حرف های مکرر گفته شده را شخصی سازی کند و در شکلی جدید به مخاطب عرضه کند. کاری که داریوش خان مهرجویی نه تنها با هامون بلکه با بسیاری دیگر از آثارش انجام داد.
یادش گرامی