به گزارش خبرنگار مهر، در روزگاری که خرافات و جهل بر سرزمین حجاز سایه افکنده بود و ارزش انسان، بهویژه زن، در آداب قبیلهای و باوریهای نادرست تعریف میشد، دختری به نام زیتون چشم به جهان گشود؛ دختری که از همان ابتدا قربانی باورهای پوسیده زمانه خود شد. کتاب «دختری که پروانه شد» با محوریت شخصیت زیتون، مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن دختران پیش از آنکه فرصت زندگی بیابند، در گور جهل دفن میشدند و دعا برای بارش باران با آتش زدن دم گاو همراه بود.
رقیه بابایی در این اثر، فضایی تاریخی و اسطورهگونه را بازسازی کرده است تا از خلال زندگی زیتون، تصویری از جامعه عربستان پیش از بعثت پیامبر اسلام ارائه دهد؛ جامعهای که در آن بتپرستی، تعصبات قومی، فقر، و بیعدالتی ساختار زندگی مردم را شکل میداد.
روایت دختری در جستوجوی رهایی
زیتون، شخصیت اصلی داستان، دختری است که پدرش در اثر فقر و تنگدستی قصد زندهبهگور کردنش را دارد. اما سرنوشت او به گونهای دیگر رقم میخورد؛ فردی ناآشنا او را از مرگ نجات میدهد و میخرد. زیتون، در مسیر زندگی خود، به دنبال یافتن خلخالهایی جادویی است که به باورش، میتوانند او را به مادر و قبیلهاش برسانند.
در مسیر جستوجوی خویشتن، زیتون با دخترانی همچون زبیده همراه میشود؛ دختری که او نیز از مرگ در گور گریخته و به دنبال راهی برای آزادی است. زبیده تصمیم دارد برای رهایی از ازدواج اجباری به روم سفر کند، و زیتون در آرزوی یافتن والدینش، به دزدی روی میآورد. این دو دختر در مسیر خود، با کاروانی از مکه روبهرو میشوند که برای تجارت الماس به شام میرود.
در جریان این سفر، رویدادی شگفتانگیز رخ میدهد. هنگامی که قصد دزدی دارند، با دختری نورانی روبهرو میشوند که در حال دعا برای باران است. دعای او سبب بارش باران میشود و نقشه دزدیشان ناکام میماند. همین واقعه، نقطه عطفی در زندگی زیتون است؛ جرقهای برای پرسشی بزرگتر در دل او: دختری که توانست با دعا باران را بخواند، کیست؟
زیتون، در پی این واقعه، درمییابد که آن دختر نورانی کسی جز امامه، دختر عبدالمطلب نیست. او از زبان دیگران درباره خانواده عبدالمطلب و حضرت محمد(ص) میشنود؛ مردی که دعوت به پرستش خدای یکتا میکند. برخلاف زبیده که همچنان بر باورهای پیشین خود پافشاری دارد، زیتون به تدریج با شنیدن رفتار و گفتار پیامبر، به حقیقتی درونی نزدیک میشود.
در این بخش از داستان، نویسنده با نثری نرم و توصیفی، فضای مکه را بازآفرینی میکند. او تضاد میان بتپرستی رایج و نگاه پیامبر به انسان را در قالب صحنههایی از زندگی مردم به تصویر میکشد. زیتون از خود میپرسد اگر محمد(ص) میتواند با لبخند و دعا دلها را نرم کند، پس شاید بتواند راهی برای یافتن خانواده گمشدهاش بیابد.
دیدار زیتون با پیامبر، لحظهای سرنوشتساز در داستان است؛ جایی که او درمییابد مردی که لبخند بر لب دارد و از عطوفت سخن میگوید، همان کسی است که قرار است سرنوشت تاریخ را دگرگون کند. او درمییابد که «رفتار پیامبر نه از جنس قدرت، بلکه از جنس مهربانی است» و همین نگاه، ریشه تحول روحی او میشود.
دگرگونی در مسیر ایمان
در ادامه داستان، زیتون با امامه دیدار میکند اما درمییابد که آن دختر نورانی، امامه نیست. در پی ماجراهایی، به حقیقتی بزرگتر میرسد: آن دختر نورانی کسی نیست جز حضرت فاطمه زهرا (س)، دختر پیامبر اسلام.
در این بخش، روایت به اوج خود میرسد. زیتون که در جستوجوی مادر زمینیاش بود، به دیدار مادری آسمانی میرسد؛ زنی که حضورش نماد پاکی، ایمان و روشنایی است. نویسنده با توصیف دقیق فضای خانه پیامبر، تفاوت سبک زندگی حضرت فاطمه(س) با زنان اشراف قریش را برجسته میسازد. زیتون از سادهزیستی و وقار حضرت شگفتزده میشود. در حالی که خانههای قریش پر از پردههای حریر و فرشهای گرانبهاست، خانه فاطمه(س) با صفا، نور و آرامش پر شده است.
پیرزنی که در خانه حضور دارد، از تولد فاطمه سخن میگوید؛ تولدی که شادی را به خانه پیامبر آورد. او از نقش حضرت خدیجه(س) در مدیریت امور خانه و از ویژگیهای فاطمه به عنوان دختری خردسال اما خردمند یاد میکند.
روایتی از هجرت و همدلی
زیتون، در ادامه ماجرا، ناخواسته مأمور رساندن پیامی محرمانه در مسیر هجرت مسلمانان میشود. او پیام رسول خدا را از طریق برگ نخل و دو هسته خرما منتقل میکند؛ برگ نخل را به کسی که دنبال پیام هجرت است میرساند و برای جواب آن پیام دو هسته خرما را به پیامبر برمیگرداند. نویسنده در این بخش، با زبانی استعاری از «پروانه شدن» سخن میگوید؛ زیتون از دختری سرگردان و ترسان، به زنی مؤمن و آگاه تبدیل میشود.
در روایت، به محاصره مسلمانان در شعب ابیطالب نیز اشاره میشود؛ زمانی که حضرت زهرا(س) تا پنجسالگی در آن شرایط سخت رشد میکرد و مادرش حضرت خدیجه(س) تدبیر امور را بر عهده داشت.
انعکاس محبت پیامبر و جایگاه دختر
یکی از محورهای برجسته کتاب، رابطه محبتآمیز پیامبر با دخترش فاطمه(س) است. در زمانی که جامعه عربستان دختر را مایه ننگ میدانست، پیامبر نهتنها او را پنهان نمیکرد، بلکه با افتخار از او یاد میکرد. نویسنده با بهرهگیری از منابع تاریخی، لحظاتی را بازسازی میکند که پیامبر دستان حضرت فاطمه(س) را میبوسید، او را «امابیها» میخواند و از دیدارش شاد میشد.
در برابر این نگاه رحمانی، رفتار اشراف قریش با دختران و کنیزان، تضادی آشکار دارد. زیتون در یکی از صحنهها، هنگامی که به عنوان خدمتکار وارد خانه یکی از بزرگان میشود، تفاوت را به چشم میبیند: در خانه پیامبر، همه بر سر یک سفره مینشینند از کنیز گرفته تا بزرگ زادگان، اما در خانه اشراف، بردگان سهمی از غذاهای رنگارنگ ندارند.
ایمان در دل تاریکی
در بخش پایانی کتاب، زبیده، دوست زیتون، تصمیم میگیرد گردنبند گرانقیمت حضرت زهرا(س) را بدزدد، اما حضور در خانه پیامبر و شنیدن آیات قرآن، مسیر او را تغییر میدهد. زبیده در برابر صدای تلاوت پیامبر و دیدن چهره فروزان فاطمه(س) درمییابد که حقیقت در آن خانه است.
این تحول روحی، نماد بازیابی ایمان در وجود اوست. همان دختری که از گور فرار کرده بود، اینبار از گور جهل میگریزد. او به همراه زیتون به خدای یکتا ایمان میآورد و درمییابد که رهایی حقیقی، نه در سفر و نه در مال، بلکه در ایمان و شناخت است.
در همین مسیر است که پیامبر برای هجرت آماده میشود و علی(ع) در بستر او میخوابد تا جانش را فدای رسول خدا کند. زیتون و زبیده نیز در دل این حوادث، نهتنها ایمان میآورند بلکه پدر گمشده خود را مییابند و درمییابند که با یکدیگر نسبت خونی دارند.
تصویری زنانه از تاریخ بعثت
«دختری که پروانه شد» بیش از آنکه تنها یک داستان تاریخی باشد، روایتی از تولد ایمان از زاویه دید زنان است. رقیه بابایی در این اثر، زنان را نه در حاشیه، بلکه در بطن تاریخ اسلام نشان میدهد؛ از حضرت خدیجه(س) و حضرت فاطمه(س) گرفته تا زیتون و زبیده، همگی در مسیر شناخت و تحول قدم میگذارند.
کتاب در کنار روایت داستانی، نگاهی پژوهشی و مستندگونه نیز دارد و با بازآفرینی دقیق فضاهای تاریخی و اجتماعی، تصویری زنده از دوران جاهلیت ارائه میدهد. زبان کتاب ساده و روان است.
«دختری که پروانه شد» از آن دست آثاری است که با تلفیق تخیل داستانی و واقعیت تاریخی، میکوشد شکوه ایمان و تحول انسانی را در دل تاریکی جهل برای کودکان و نوجوانان نشان دهد. رقیه بابایی با انتخاب زاویه دید زنانه، نهتنها به بازخوانی نقش زنان در صدر اسلام میپردازد، بلکه تصویری تازه از مفاهیمی چون «کرامت»، «هویت» و «رهایی» ارائه میدهد.
این اثر با نگاهی انسانی و عاطفی، داستانی از تولد نور در دل تاریکی را روایت میکند؛ دختری که در آغاز، اسیر باورهای باطل بود و در پایان، پروانهای شد که به سوی نور ایمان پر کشید.
کتاب «دختری که پروانه شد» به قلم رقیه بابایی در۹۶صفحه و به بهای ۹۵هزارتومان در بازار نشر موجود است.
						
						









