عصر ایران؛ جواد لگزیان - حسن قاضیمرادی در کتاب «مارکس و دموکراسی (در دانش افواهی بابک احمدی)» به سراغ کتاب «مارکس و سیاست مدرن» نوشتهی بابک احمدی می رود و از رهگذر گزارشی انتقادی نسبت مارکس و دموکراسی را رصد می کند و دوئل چپ و لیبرال را در خیابان دموکراسی رقم می زند.
قاضیمرادی با انتخاب موضوع «دموکراسی» از آموزهی سیاسی مارکس در سه رساله دربارهی مسئلهی یهود، نقد فلسفهی حق هگل و جنگ داخلی در فرانسه و برخورد دانش افواهی با آن تلاش دارد جلوهها و نتایج این رویارویی را مطالعه کند.
در ابتدا قاضیمرادی دانش افواهی را دچار پیشداوری دانسته و تاکید دارد «پژوهشگر» افواهیاندیش برای اینکه در توجیه خود و به انفعال کشیدن مخاطب موفق شود، از شیوهی معیّنی استفاده می بَرَد که آن را شیوهی «مستندسازی مهندسی شده» می نامم و توضیح می دهد که در این شیوه، «پژوهشگر» مستندسازی را، از یکسو، با روایتهای مکرر از آثار مارکس و، از سوی دیگر، با تأکید بر رویدادهای مشخصی از دورهی سوسیالیسم واقعاً موجود و نیز بازتابیدن ادراک خود از آثار لیبرالیستی بر روایتهایی از مارکس پیش می برد.
او با این شیوه می کوشد به نتیجهگیریهای خود که به دریافتهای افواهیاش متکی است جلوهی راستنمایانهای بدهد. اما ــ و این مهم است که ــ او مستندسازی را، به ناگزیر، به صورت مهندسیشدهای پیش می برد تا بتواند به نتایج دلخواه مورد نظرش از بررسی آن آثار برسد.
کتاب «مارکس و دموکراسی (در دانش افواهی بابک احمدی) شامل قسمتهای زیر است:
درآمد: در پی بررسی نمونههایی از دانش افواهی احمدی به توضیحی گستردهتر و مشخصتر دربارهی منابع اصلی دانش افواهی و نیز شیوههای ابراز این دانش میپردازد.
بخش اول، مارکس و دموکراسی سیاسی: این بخش شامل بررسی رسالهی دربارهی مسئلهی یهود است. مارکس این رساله را در نقد آرای برونو باوئر از هگلیان جوان در پایان سال ۱۸۴۳ و آغاز سال ۱۸۴۴ ــ در بیست و پنج سالگی ــ نوشت. در این رساله، وی با طرح دو مفهوم پایهای «رهایی سیاسی» و «رهایی اجتماعی» یا «رهایی انسانی»، رهایی سیاسی را «دموکراسی سیاسی» (همان جمهوری یا دموکراسی بورژوایی) خواند و با نقد رادیکال آن، به چشمانداز رهایی اجتماعی رسید.
بخش دوم، مارکس و دموکراسی راستین: مارکس در نیمهی دوم سال ۱۸۴۳ نقدی نیمهتمام بر بخش دولت از کتاب عناصر فلسفهی حق هگل می نویسد؛ متنی که در کنار دیگر اثر وی دستنوشتههای اقتصادی ـ فلسفی ۱۸۴۴ از دشوارترین متون نوشتهی وی است.
وی در اوایل این رساله و در پی نقد دولت مشروطهی سلطنتیِ مورد نظر هگل، از منظری فلسفی، نظریهی «دموکراسی راستین» را طرح می کند. در اواخر رساله نیز با نقد مجالس قوهی مقننه در نظریهی سیاسی هگل و نیز نظریهی دموکراسی بورژوایی تبیینی از مجالس قوهی مقننه ارائه می دهد که در همسویی با «دموکراسی راستین» است.
بخش سوم، مارکس و دموکراسی کمونی: در پی رخداد کمون پاریس در سال 1871 و بلافاصله پس از سرکوب آن، مارکس از روند این رخداد سه تحلیل برای انترناسیونال اول می نویسد.
بعدتر، تحلیل سوم با عنوان جنگ داخلی در فرانسه همراه با مقدمهی فریدریش انگلس منتشر می شود. وی در تحلیل مؤلفههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمون پاریس تبیینی از «دولت کارگری» کمون پاریس ارائه می کند که بعدها به «دموکراسی کمونی» نامبردار شد.
و سرانجام کتاب در پیگفتار به این موضوع اشاره می کند که برای پژوهشگر منتقد، نقد بازاندیشانهی متن ضروری است. پس بهاختصار به این نکته می پردازم که ابزار کارآمد در نقد متن، تفکر انتقادی است. سنجش انتقادی متن است که پژوهشگر را از فرو غلتیدن در دام دانش افواهی می رهاند.
برای اطلاع از شیوه گزارش انتقادی کتاب رویارویی دو طرز فکر را در بحث تقسیم کار خواهیم دید و در آن ابتدا نقل قولی از کتاب «مارکس و سیاست مدرن» و سپس دیدگاه قاضیمرادی را خواهیم خواند.
احمدی می نویسد: «اندیشگری که جامعهٔ آینده را چنین سادهانگارانه توصیف کند که در آن تقسیم کار اجتماعی از بین می رود، و یک نفر صبح شکار، ظهر ماهیگیری و غروب گاوداری میکند، و پس از شام به فلسفهی انتقادی میپردازد (م آ ـ ۴۷:۵)، خود را در بد مخمصهای قرار می دهد، مگر اینکه پیشتر کوتاه آمده، و ادعای علم را کنار گذاشته باشد، و پذیرفته باشد که در حال حاضر مشغول خیالپردازی است.» (احمدی، ۷۲۷،۱۳۷۹) به عقیدهی حسن قاضیمرادی نکتهی مورد نظر احمدی در ایدئولوژی آلمانی آمده است.
مارکس در بخشی که راجع به «تقسیم اجتماعی کار و نتایج آن» در جامعهی سرمایهداری می نویسد به یکی از پیامدهای این تقسیم کار می پردازد: «مادامی که [در جامعه] شقاقی میان منافع خاص و عام وجود داشته باشد، عمل خود انسان به نیروی بیگانهای که در مقابل او قرار می گیرد تبدیل می شود و به عوض آنکه توسط او کنترل شود، او را اسیر می سازد. زیرا همین که تقسیم کار به منصۀ ظهور می رسد، هر فردی دارای حیطۀ منحصربهفردی از فعالیت می شود که به او تحمیل شده و نمی تواند از آن بگریزد. او صیاد، ماهیگیر، شبان یا ناقد نقادانه است و اگر می خواهد وسایل معیشت خود را از دست ندهد می بایست اینچنین باقی بماند.
در حالی که در جامعۀ کمونیستی، جایی که هیچکس دارای حیطۀ منحصربهفردی از فعالیت نیست، بلکه هرکسی می تواند در هر حیطهای که مایل است به فعالیت بپردازد، جامعه، تولید کلی را تنظیم می کند و به این ترتیب امکان می دهد امروز این کار و فردا کار دیگری را انجام دهم، بامدادان شکار کنم، بعدازظهر ماهی بگیرم، شامگاهان دامپروری کنم، و بعد از غذا اگر خوش داشتم، انتقاد کنم؛ بیآنکه هرگز به صیاد، ماهیگیر، شبان یا ناقد تبدیل شوم.» (مارکس، ۱۳۷۷، ۵۹)
در اینجا قاضیمرادی خاطرنشان می کند: در جامعهی سرمایهداری تقسیم کار، در اساس، از طریق نظم مبتنی بر «کار مزدی» بهمنظور انباشت سرمایه انجام می گیرد و بر زمینهی نظم ساختاری بازار هر فرد مجبور می شود شغلی برگزیند.
با حذف «کار مزدی» و تحول جامعه در روند تنظیم تولید کلیِ مبتنی بر «کار آزاد» از سوی خود جامعه، تقسیم کار در این معنا که فرد باید شغل معیّنی داشته باشد تا در تولیدی مشارکت داشته باشد که بازار سرمایهداری تعیین می کند حذف می شود.
در این حال، جامعه به میزانی به تولید برنامهریزیشدهای می پردازد که به مصرف آن نیاز دارد و، تأکید می کنم، این تولید نیز از طریق کار آزاد ــ یعنی کار بدون مزد ــ انجام می گیرد؛ یعنی هر فرد به ارادهی خود عهدهدار مشارکت در تولید و رفع بخشی از نیازهای برنامهریزی شدهی جامعه می شود و مطابق با نیاز خود از تولید اجتماعی سهم می برد.
در این حال، این توانمندی و تمایل خود اوست که کارش را تعیین می کند. ازاینرو، چندان دشوار نیست فهم اینکه در نظم مبتنی بر حذف تقسیم کار سرمایهداری و تحقق کار آزاد، یک نفر مبتنی بر نیاز تولید اجتماعی بپذیرد دو روز در هفته را به کارگری در کارخانه بپردازد و دو روز دیگرش را فلسفه درس دهد و یک روز را هم ماهیگیری کند و... .
در عین حال، می پذیرم نقد ریشهای تقسیم کار سرمایهداری و کار مزدیِ ناشی از آن و توجه به چشمانداز جامعهای که تولیدش مبتنی بر «کار آزاد» انجام میگیرد برای پژوهشگر افواهیاندیش قابل درک نیست.
کتاب «مارکس و دموکراسی (در دانش افواهی بابک احمدی)» نوشته حسن قاضیمرادی را در ۱۸۴ صفحه و با قیمت ۲۰۰۰۰۰ تومان انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.