روزهایی هستند که خداوند در آنها، دری از آسمان را به روی زمین میگشاید تا انسانها معنای واقعی انسانیت را بفهمند.
هشتم آبانماه ۱۴۰۴، یکی از همان روزها بود؛روزی که در سمنان، آسمان به زمین آمد و اشک، زبان مشترک همه شد.
در شهری که مردمانش به نجابت شهرهاند، بنیاد خیریهای با نامی بهشتی ــ راه آسمان ــ کاری کرد که قلم از وصفش عاجز است. آنان نه ساختمان میساختند، نه دیوار میچیدند؛ بلکه امید بنا میکردند، با آجر ایمان و ملات عشق. آنها تصمیم گرفتند بیمارستانی بسازند برای آنان که در نبرد با سرطان، هنوز امید را نفس میکشند.
در آن روز تاریخی، مردی به سمنان آمد که نامش مرزها را درنوردیده است؛ علی دایی، چهرهای که مردم ایران، او را نه فقط بهخاطر گلهایش که بهخاطر دلش دوست دارند.
او آمد تا لبخند کودکی بیمار را ببیند، نه برای افتخار، که برای انسانیت.
و چه لحظهای بود وقتی آن نوجوان بیمار، با چشمان درخشان از اشک و لبخند، در آغوش دایی آرام گرفت و گفت:«دیگر هیچ آرزویی ندارم…»و در آن دم، گویی تمام سالن از نور لبریز شد؛انگار فرشتگان با بالهایشان بر سقف هلال احمر پر میکشیدند.
اما زیبایی این شب در آن نبود که نام بزرگی آمده بود،بلکه در آن بود که دلهای بزرگ، کنار هم قرار گرفتند.
از دختری که گوشوارههایش را هدیه کرد،تا پدری که حلقهی ازدواجش را با اجازهی همسرش بخشید،از نوجوانی که پسانداز تابستانش را آورد،تا بانویی که فیش حجش را داد و گفت:«خدا همه جا هست، من او را در اینجا پیدا کردم…»
در آن شب، ثروت، معنا نداشت؛ ایمان ارزش داشت.و وقتی دستهای کوچک کودکان مدرسهی فوتبال، شهریهی ناچیزشان را برای خرید توپ ندادند و به ساخت بیمارستان تقدیم کردند،زمین از شرم، سر به زیر انداخت.
حضرت علی (ع) فرمودند: «اگر از دست راستت صدقه دادی، دست چپت آگاه نباشد.»
در آن شب، این حدیث جان گرفت.چون بخشش، بینام و نشان بود؛چون ایمان، بیریا بود.دولتها میآیند و میروند، اما انسانیت ماندگار است.
علی دایی گفت: «باید خودمان به خودمان کمک کنیم.»و چه حقیقتی عمیقتر از این؟چرا که در دنیایی که سنگها برق میزنند و دلها خاک میگیرند، هنوز مردمانی هستند که به جای ثروت، نور میبخشند.و مگر نه اینکه پیامبر(ص) فرمود:
«الناس عیال الله، فأحبّهم إلیه أنفعهم لعیاله» —
مردم خانوادهی خدایند، و محبوبترینشان نزد او، کسی است که بیشترین سود را به دیگران برساند.
در این شب، سمنان محبوب خدا شد.آنچه در سالن هلال احمر رقم خورد، تنها یک مراسم نبود؛آن یک قیامت کوچک بود،جایی که نیتها آشکار شد، و دلها سنجیده شدند.
خدایی در آن شب، میان مردم قدم زد و گفت:«من اینجایم، میان اشک و لبخندتان.»و مردی از آن سوی دنیا، خانهاش را در آمریکا فروخت تا در ساخت این بیمارستان سهیم شود؛چرا که میدانست راه رسیدن به خدا، از دیوار هیچ معبدی نمیگذرد،
بلکه از دل انسان میگذرد.آری، در آن شب، همه فهمیدند که پهلوانی را نمیتوان ساخت، باید در دل مردم آفرید.
پهلوانی، نشان نمیخواهد؛ امضا نمیخواهد؛ حتی تریبون هم نمیخواهد.خداوند است که «محبوبیت را در دلها مینشاند»
چنان که در قرآن فرمود:«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا»(سوره مریم، آیه ۹۶)
و خداوند محبت بندگان صالحش را در دل مردم جای میدهد.
بیشک، علی دایی از همان بندگان است که مهرش را نه رسانهها، بلکه خدا در دل مردم نشانده است.
اما در کنار این همه زیبایی، دردی هم در دل مردم نشست:قرار بود این مراسم در سالن باشکوه دانشگاه سمنان برگزار شود، سالنی که از بیتالمال همین مردم، از عرق کارگران و مالیات شهروندان ساخته شده است؛اما به دلایلی که برای مردم روشنتر از آفتاب است، درهای آن سالن به روی خیران و نیکوکاران بسته شد.آری، گاه دستهای زمین نمیخواهند، اما وقتی کاری رنگ خدا دارد، خود آسمان دست به کار میشود.و دیدیم که خدا نخواست چراغ این مراسم خاموش شود؛ بلکه آن را از محدودیت یک سالن، به وسعت دل مردم گسترش داد.
مراسمی که قرار بود ساده و محلی باشد، جهانی شد، چون کار خدایی بود و کار خدایی هرگز نمیماند.
در آن شب، مردم سمنان به دنیا آموختند که محبوبیت، پهلوانی و نام نیک، دستوربردار نیست.آن را نه قدرت میدهد، نه سیاست، نه رسانه.آن را فقط خدا میبخشد، وقتی بندهای از سر عشق و اخلاص گامی برای دیگران برمیدارد.
و خداوند، این عطیه را به علی دایی داده است؛ مردی که نه با سخن، که با عمل، مردانگی را معنا کرده است.
ای کاش تاریخ بنویسد که در هشتم آبان ۱۴۰۴،در شهری آرام به نام سمنان،مردمانی از زمین برخاستند و تا آسمان رفتند.
و بداند نسلهای بعد،که هنوز در این خاک، آدمهایی هستند که یادشان، چون عطر نیکی، جاودانه خواهد ماند.
راه آسمان، فقط یک بنیاد نیست؛یک مسیر است،راهی است از دل به خدا.درود بر آنان که این راه را روشن کردند، بر اعضای هیأت مدیره، مدیرعامل، و کارمندانی که شب و روزشان را وقف نجات دیگران کردند.
و درود بر همهی مردم شریف سمنان که بار دیگر نشان دادند:انسانیت، هنوز زنده است.
 
						
 
						










