دختر ۲۹ ساله با حضور در کلانتری شفای مشهد برای شکایت گفت: همه چیز از همان روز شروع شد که در فضای مجازی چشمم به صفحه زنی کاریاب افتاد؛ با عکسهایی فریبنده از سالنهای مجلل آرایش در کشورهای حوزه خلیجفارس، با وعده درآمد دلاری، اقامت مطمئن و آیندهای درخشان. او مرا «استعداد درخشان» صدا میزد و میگفت تو فقط جای اشتباهی به دنیا آمدی، بیایی اینجا ستاره میشوی!
دل من که سال ها زیر سایه محدودیتها مانده بود، با چند جمله پر کشید. تصور کردم شاید واقعا تقدیر من در کشوری دیگر نوشته شده باشد، نه اینجا. فکر میکردم آنجا سکوی پرتاب من میشود که به اروپا بروم تا رویاهایم کامل شود.
او از من درخواست پول کرد؛ نه کم، عددی که برای به دست آوردنش تمام پساندازم را خالی کردم و از خانواده هم قرض گرفتم. گفت این مبلغ هزینه اقامت، قرارداد کاری و برای شروع کار است. من هم با چشمان بسته اعتماد کردم و مبلغی را که میخواست پرداختم چون رویاها معمولا عقل را خاموش میکنند.
- پاشیدن زندگی ۲ زن به خاطر یک عشق قدیمی | زندگی مشترک عاشقانهام ناگهان تغییر کرد
- ماه عسل پنهانی مرد خائن با دوست همسرش | سیر تا پیاز زندگی مشترکم را به این زن گفته بودم
روز سفر قلبم پر از امید بود. خودم را میدیدم که چند ماه بعد، با لباسهای شیک و لبخندی پر از غرور، عکس میگذارم و مینویسم «رسیدم»! اما رسیدن من به فرودگاهی بود که بوی غربت میداد و واقعیتی که هیچ شباهتی به آن رویاها نداشت. سالن زیباییای که به من وعده داده بودند، قصر نبود؛ اتاقی تنگ با آینههایی غبارگرفته، صندلیهای فرسوده و مشتریهایی بود که بیشتر برای کمترین قیمت میآمدند تا کیفیت.
کارم از همان روز اول شروع شد، نه با آموزش تخصصی و کار حرفهای، بلکه با شستن ظرفها، کف سالن و... . ساعت کاریم از۷ صبح بود تا ۱۰ شب. روزهای اول فکر میکردم شاید شروع کار سخت است و بعد بهتر میشود، اما بهتر نشد که نشد. حقوقی که وعدهاش را داده بودند هم افسانه بود و هیچوقت واقعیت پیدا نکرد. هر بار که میپرسیدم حقوقم چه شد، کارفرما اخم میکرد، سرم داد میزد و میگفت تو اول باید پولی را که برای آوردنت خرج کردم دربیاوری، در حالی که من همان اول همه چیز را پرداخت کرده بودم.
اقامتم؟ هیچ برگه قانونی به من نشان ندادند و کمکم فهمیدم من نه کارمند هستم و نه آرایشگر. من در تلهای که اسمش رویای مهاجرت بود گیر افتاده بودم. وقتی اعتراض کردم و گفتم پولم را میخواهم، وقتی حقم را خواستم، رفتارشان به طور وحشتناکی تغییر کرد.
به جای دادن حق و حقوقم راهی جلوی پایم گذاشتند که حتی بیان کردنش سخت است. به من گفتند اگر میخواهم پولم را زودتر بگیرم، اگر میخواهم در این کشور بمانم، اگر نمیخواهم بیرون انداخته شوم، باید تن به یکسری کارها بدهم. آنها میخواستند مرا از یک آرایشگر به چیزی تبدیل کنند که حتی نمیخواهم نامش را بر زبان بیاورم.
آن شب روی تخت باریک خوابگاه با صدایی که از هقهق خفه شده بود، از خودم پرسیدم چطور برای ساختن آینده، خودم را تا این حد به قهقرا کشاندم، چطور یک رویای زیبا به کابوسی تبدیل شد که از گفتن آن شرم دارم.
۳ ماه تمام تحمل کردم و گویا راه برگشتی برایم باقی نمانده بود، اما روزی رسید که فهمیدم اگر همان لحظه نروم، دیگر از خودم چیزی باقی نخواهد ماند. با اندک پولی که داشتم بلیت گرفتم و برگشتم؛ به کشوری که با امید ترک کرده بودم و با دلی شکسته بازگشتم.
امروز اینجا هستم؛ برای شکایت از کسی که کلاهبرداری کرد و رویاهای مرا بر باد داد. امروز اینجا هستم تا بگویم فریب رویاهای مجازی را نخورید. بیشتر این کسب و کارهای فضای مجازی کلاهبردارند و هدف دیگری دارند. آنچه آنها به من نشان دادند، نورها و جملههای پرزرق و برق بود، اما واقعیت پشتصحنه ای تاریک داشت. سرمایه مالی و اعتمادم از دست رفت. من اشتباه کردم، نه در رویا داشتن، بلکه در اعتماد بیپروا به کسانی که رویا را ابزاری برای فریب میکنند.
می خواهم دوباره از اینجا شروع کنم، با دردهایی که حالا میدانم دیگران هم شاید تجربه کرده باشند تا اگر بتوانم برای دختر دیگری قبل از سقوط هشداری باشم.
با شکایت این دختر ۲۹ ساله و با صدور دستورهایی قاطع از سوی سرگرد احسان سبکبار رئیس کلانتری شفای مشهد، اقدامات قانونی ویژه برای شناسایی عوامل فریب دختران جوان ایرانی در فضای مجازی آغاز شد.












