یکی از موضوعاتی که در ماه های اخیر به کرات از سوی برخی صاحبنظران و حتی رهبران سیاسی جهان به آن اشاره شده، تضعیف نفوذ و قدرت کشورهای اروپایی در قالب معادلات بین المللی بوده است. در این چهارچوب، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه بارها در مواضع خود به این مساله اشاره کرده که اروپایی ها چه از منظر سیاسی و چه اقتصادی، دیگر بازیگری محوری در محیط بینالمللی نیستند و بیش از همه باید آن ها را پادوهای سیاسی آمریکا درنظرگرفت.
در عین حال، دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا نیز در چندین نوبت درقالب موضع گیری های خود به کشورهای اروپایی حمله کرده و تاکید نموده که آن ها باید بارِ امنیتشان را خود به دوش بکشند و هزینه های اضافی روی دوش آمریکا نگذارند. در عین حال، ترامپ با جنگ تجاری علیه اروپا و تهدید اروپاییها به عدم مقابله مثل، اثبات کرده که کشورهای اروپایی را صرفا یک کارت بازی در دستان واشنگتن ارزیابی می کند.
در موضوعاتی نظیر پرونده هسته ای ایران نیز به عینه می بینیم که مو بلوندها وزن سیاسی خود را از دست داده و ایران به صراحت اعلام کرده که به دلیل بدعهدی ها و رویکردهای جانبدارانه و غیرمستقل اروپا به نفع آمریکا، تهران این دسته از بازیگران را از دیپلماسی هسته ای خود کنار گذاشته است. در مناطق راهبردی جهان نظیر قاره آفریقا و غرب آسیا نیز شاهد تضعیف فزاینده حضور و نفوذ اروپایی ها هستیم. با این همه، به تازگی پرده ای عجیب و قابل تامل را از افول موقعیت بینالمللی کشورهای اروپایی شاهد بوده ایم.
سفر وزیر خارجه آلمان به چین لغو شده و دلیل آن هم این مساله عنوان شده که در چین، هیچ مقام مسوولی مایل به استقبال و گفتگو با وزری خارجه آلمان نیست! در حقیقت، در چین هیچ مسوولی حاضر نبوده با وزیر خارجه آلمان که یکی از اقتصادهای برتر اروپا است ملاقات کند. جالب اینکه چین جزو اصلیترین شرکای اقتصادی آلمان است.
اروپای کنونی سعی دارد به هر شکل ممکن که شده، روند زوال موقعیت بینالمللی خود را کُند تر نماید یا راهی بیابد تا آن را معکوس کند. با این حال، هرچه اروپایی ها به پیش می روند، بیش از پیش با مشکلات جدی و تازه رو به رو می شوند و ناکارآمدی آن ها در مواجهه با مسائل و مشکلاتشان عیانتر از هر زمان دیگری پیش چشم جهانیان قرار می گیرد. از این رو، اروپا سعی دارد با کارت سابق خود در قالب معادلات بین المللی بازی کند. با این حال، مشکل اینجاست که وزن سیاسی آن دیگر شبیه به سابق نیست و درست به همین دلیل، کسی این بلوک از قدرت را جدی نمی گیرد.
نکته دوم اینکه افکار عمومی جهان نیز باید حقیقت کنونی اروپا و موقعیت قدرت رو به ضعف آن را درک کنند. به هر حال، غربی ها با استفاده از هژمونی رسانه ای و تبلیغاتی خود در جهان سعی دارند به هر شکل ممکن از آگاهشدن افکار عمومی بین المللی در مورد واقعیت های تلخ خود جلوگیری کنند و از این رهگذر، دستورکارهای مطلوبشان را به پیش برند.