در فوتبال ایران، انگار قاعدهای نانوشته وجود دارد؛ قاعدهای تلخ و تکراری که هر بار یکی از چهرههای شریف، مؤدب و کاربلد این فوتبال را قربانی میکند. داستان وحید هاشمیان هم از همین جنس است؛ مربیای که با دانش، اخلاق و صبر وارد فوتبال ایران شد تا تجربه سالهای حضورش در بوندسلیگا را به تیمهای داخلی منتقل کند، اما سرنوشتی جز بیاحترامی و کنار گذاشتهشدن عجولانه نداشت.
هاشمیان نه دنبال حاشیه بود و نه اهل مصاحبههای جنجالی، اما در نهایت، درست مثل بسیاری از چهرههای بزرگ و باسابقه فوتبال ایران، با رفتاری غیرحرفهای از تیمی که با تمام وجود برایش کار میکرد کنار گذاشته شد. همین برخوردهاست که باعث میشود امثال او دیگر به فوتبال ایران بازنگردند.
این فقط قصه وحید نیست؛ پیش از او با مهدی مهدویکیا هم چنین کردند، مردی که سالها در بالاترین سطح فوتبال آلمان بازی کرد و با همان انضباط و ادب، وارد مربیگری در ایران شد اما آنقدر بیمهری دید که عطای کار را به لقایش بخشید. علی دایی، اسطوره فوتبال ایران، هم در نهایت با رفتارهای غیرمنصفانه و تصمیمهای پشتپرده از فوتبال ایران دل کند. علی کریمی هم، با آن محبوبیت و صداقت همیشگیاش، از این فوتبال رفت چون فهمید اینجا جایی برای صداقت نیست.
حتی فرهاد مجیدی هم با وجود قهرمانی بدون باخت با استقلال، ماندن در این فضای آشفته را به صلاح ندید و ترجیح داد راهی امارات شود. او هم فهمید در فوتبال ایران، نتیجه گرفتن کافی نیست؛ وقتی نظم، احترام و صداقت نباشد، قهرمانی هم ارزشی ندارد.
فوتبال ایران سالهاست فرزندان اصیلش را یکییکی از دست میدهد؛ نه چون آنها کمکارند، بلکه چون این فوتبال قدر انسانهای شریف را نمیداند. تا زمانی که بیاحترامی، تصمیمهای احساسی و مدیریت غیرحرفهای بر این فضا حاکم است، بازگشت امثال وحید هاشمیان فقط یک رؤیای دور است — رؤیایی که شاید هیچوقت تعبیر نشود.












