شمال نیوز: نسيم محمدپور/ در روزگاري كه هر روز يك ابزار تازه از دل فناوري بيرون ميآيد و نام «هوش مصنوعي» را بر پيشاني دارد، پرسشي همچنان در ذهن بسياري از ما تكرار ميشود: آيا هوش مصنوعي قرار است جاي انسان را بگيرد؟ اين پرسش شايد ساده به نظر برسد، اما در دل خود نوعي اضطراب تاريخي را حمل ميكند، اضطراب از گمشدن نقش انسان در جهاني كه ماشينها، دقيقتر، سريعتر و خستگيناپذيرتر از ما كار ميكنند. ترسي كه ريشهاش نه در خود فناوري، بلكه در ابهام رابطه ما با آن است. ما انسانها در هر عصر تحولي، ابتدا در برابر ابزار تازه مقاومت كردهايم. از زمان ورود چاپخانه تا دوران رايانه، هميشه گروهي از مردم احساس كردهاند كه ابزار جديد «روح انسان» را تهديد ميكند. اما تاريخ نشان داده است كه هر بار، انسان با يادگيري و سازگاري، نه تنها جايگاهش را حفظ كرده، بلكه افقهاي تازهاي گشوده است. هوش مصنوعي هم تفاوتي ندارد؛ با اين تفاوت كه اينبار، ابزارِ جديد فقط دستهاي ما را آزاد نميكند، بلكه به ذهن ما نزديك ميشود و همين نزديكي است كه ترس را واقعيتر ميكند. ما ديگر با ماشيني روبهرو نيستيم كه چرخدنده دارد، بلكه با چيزي طرفيم كه ميتواند بنويسد، بياموزد، پيشبيني كند و حتي در گفتوگوها «شبيه ما» رفتار كند. اما شايد همين نقطه، جايي باشد كه بايد تعريف تازهاي از «هوش انساني» پيدا كنيم. هوش مصنوعي، در اصل، بازتابي از خِرد و خلاقيت انسان است. او چيزي ندارد كه ما به او نداده باشيم؛ مجموعهاي از الگوريتمهاست كه با دادههاي انساني تغذيه ميشود. اگر امروز ما از هوش مصنوعي ميترسيم، شايد در حقيقت از انعكاس خودمان در آيينهاي تازه ميترسيم، آيينهاي كه ضعفها، خطاها و حتي تعصبات ما را هم بازميتاباند. به جاي ترس، شايد بهتر است ياد بگيريم چگونه از اين آيينه براي شناخت بيشتر خودمان استفاده كنيم. همانطور كه ماشينحساب جاي رياضيدانها را نگرفت، بلكه آنها را از محاسبات تكراري رها كرد تا به عمق نظريهها بروند..
هوش مصنوعي نيز ميتواند بار ذهني روزمرّگي را از دوش انسان بردارد تا فرصت تفكر، خلاقيت بيشتر شود. مساله، «جايگزيني» نيست؛ مساله، توان همزيستي هوشمندانه انسان و فناوري است. در جهاني كه دادهها هر لحظه افزون ميشوند، توانايي درك، تفسير و بهكارگيري هوش مصنوعي، به مهارتي انساني تبديل شده است، نه فني. در آينده، شكاف ميان انسانها نه براساس ثروت يا تحصيلات، بلكه براساس «مهارت در گفتوگو با هوش مصنوعي» شكل ميگيرد.
زبان آينده، زباني تركيبي از تفكر انساني و محاسبه ماشيني است. هر كس آن را بياموزد، آينده را ميفهمد و هر كس از آن بترسد، در حاشيه آينده ميماند.
بايد بپذيريم كه هوش مصنوعي آمده تا بماند، اما اينكه چگونه بماند، بستگي به ما دارد.
ميتواند به ابزاري براي رشد، عدالت، خلاقيت و يادگيري تبديل شود، يا به سلاحي براي حذف و فريب.
و اين انتخاب، انتخاب انسان است.
شايد وقت آن رسيده باشد كه به جاي پرسيدن اينكه «آيا هوش مصنوعي جاي ما را ميگيرد؟» بپرسيم:
«آيا ما آمادهايم در جهاني زندگي كنيم كه بايد كنار هوش مصنوعي بايستيم؟»
زيرا آينده، به آنهايي تعلق دارد كه نه از فناوري ميترسند، نه آن را ميپرستند، بلكه ميدانند چگونه با آن گفتوگو كنند.