از «طهوری» تنها یک نام باقی مانده است!

عصر ایران شنبه 03 آبان 1404 - 16:01
به گفته احمد طهوری، آخرین کتابی که پدرش انتشار داد و بر همه مراحل چاپ و صحافی و غیره آن نظارت کرد «تاریخ خانقاه در ایران» اثر دکتر محسن کیانی است. انتشار این اثر با زلزله هولناک رودبار گیلان خردادماه سال ۱۳۶۹ و از دست دادن فرزندش رضا، عروس و نوه‌اش محمدرضا مصادف شد.

در دوره پنجم انتخابات اعضای هیأت‌مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران در سال ۱۳۴۶ شمسی سیدعبدالغفار طهوری به‌ عنوان یکی از اعضای هیأت‌مدیره برگزیده شد و تا سال ۱۳۵۳ شمسی در این سمت باقی ماند پس از انقلاب اسلامی حدود پنج سال در شورای حل اختلاف ناشران و مولفان انجام وظیفه کرد و پس از آن از او خواهش کردند نیاید.

به گزارش ایبنا، در سال‌های آغازین قرن چهاردهم خورشیدی، در روستایی آرام از حوالی خلخال، کودکی چشم به جهان گشود که سرنوشتش با کتاب و کلمه گره خورد. سیدعبدالغفار طهوری در اسفندماه ۱۳۰۲ در مروآباد زاده شد؛ در خانواده‌ای روحانی و اهل معرفت. پدرش، سیدمیرزا ابوالحسن، از علمای دین و از شاگردان مکتب تهران بود که سال‌ها در مدرسه سپهسالار به تحصیل و تدریس پرداخت و سپس به زادگاهش بازگشت تا چراغ دانش را در میان مردم روشن نگه دارد. عبدالغفار در سایه چنین پدری، طعم علم را چشید اما تنگدستی، رشته‌ی تحصیل رسمی‌اش را برید. بعدها در یادداشت‌های خود نوشت که مدرسه‌اش، کتابفروشی‌ها بودند و معلمانش، کتاب‌ها. از همان نوجوانی، بوی کاغذ و مرکب برای او به بوی زندگی بدل شد.

طهوری در بیست‌سالگی راهی تهران شد و در میان هیاهوی پایتخت، مأمن خود را نه در شغل‌های گوناگون، که در کتابفروشی «دانش» به مدیریت سیدنورالله ایران‌پرست یافت. اینجا، مکتب تازه‌ای برای او گشوده شد؛ مکتب کتاب، معرفت و آشنایی با بزرگان فرهنگ ایران. با چشمانی کنجکاو و دلی شیفته، از میان قفسه‌های پرغبار، ادب فارسی و فلسفه و تاریخ را آموخت. همان‌جا بود که نام‌هایی چون بهار، فروزانفر، نفیسی، زرین‌کوب و نیما یوشیج برایش از صفحات کتاب‌ها به چهره‌هایی زنده بدل شدند.

چند سال بعد، در ۱۳۳۰، با تجربه و دانشی که اندوخته بود، «کتابخانه طهوری» را بنیان نهاد؛ نه صرفاً به‌عنوان دکانی برای فروش کتاب، که به‌منزله‌ی پاتوقی فرهنگی برای اهل قلم و پژوهش. او کتاب را نه کالا، بلکه جان زنده می‌دانست. عشقش به کتاب آن‌قدر ژرف بود که نام «کتابخانه» را بر سر در مغازه‌اش نشاند تا یادآور باشد اینجا خانه‌ی علم است، نه بازار تجارت.

سیدعبدالغفار طهوری بیش از نیم قرن در خدمت کتاب زیست، ده‌ها عنوان اثر ارزشمند منتشر کرد، و نسلی از اهل قلم را در کنار خود پروراند. او در ۱۸ آذر ۱۳۷۴ چشم از جهان فروبست، اما عطر حضورش هنوز در هوای کتابخانه طهوری، روبه‌روی دانشگاه تهران، جاری است.

تولد و تحصیل

سیدعبد الغفار طهوری در اسفندماه سال ۱۳۰۲ ش در مروآباد حکومت نشین شهرستان خلخال دیده به جهان گشود. پدرش سیدمیرزا ابوالحسن از علمای دین بود که بیش از ۲۵ سال از عمرش را در مکاتب علمی و حوزوی و ازجمله در مدرسه عالی سپهسالار تهران شهید مطهری - کسب دانش کرده و سپس به وطن بازگشته و در مدارس خلخال به تدریس پرداخته بود عبدالغفار طهوری دوران کودکی و نوجوانی را در همان شهر زیر نظر پدر و در پرتو تعلیمات او گذراند، اما محدودیت‌های اقتصادی خانواده به وی امکان تحصیل مرتب را نداد و در نتیجه به تحصیلات مکتبخانه‌ای بسنده کرد. طهوری خود در نوشته‌ای به این امر اشاره می‌کند

اینجانب با این‌که در خانواده‌ای روحانی و اهل دانش و معرفت بار آمده بودم اما چون بر اثر امکانات محدود خانوادگی توفیق تحصیلات مرتب نصیبم نشد، بسیاری از آنچه را قلباً دوست می‌داشتم، در کلاس درس کتابفروشی و کتابشناسی مرور کردم و از این جهت خدا را شکر می‌گویم که از زمان نوجوانی سرنوشت مرا به شاگردی کتابفروشی نامزد کرده بود.

طهوری

زندگی حرفه‌ای

در پایان نوجوانی احتمالاً نزدیک ۲۰ سالگی به تهران کوچید در این شهر چند شغل را تجربه کرد اما هیچ‌یک را موافق طبع نیافت تا اینکه در «کتابفروشی دانش» به مدیریت سیّدنورالله ایران‌پرست به کار پرداخت. طهوری این دوران را دوره «درس‌آموزی» خود می‌داند کارکنان مشاغلی مانند کتابفروشی و چاپخانه، معمولاً این سعادت را دارند که سر و کارشان با اهل سواد و فرهنگ و دانش و کتاب است و با برخوردهای دائم که با اهل قلم پیدا می‌کنند بسیاری نکته‌ها و تجربه‌ها از این بزرگان برایگان می‌آموزند که ارزش یک دوره درس‌آموزی کلاس‌های اختصاصی را دارد او در مورد کتاب‌فروشی دانش و مدیر آن می‌نویسد:

«امتیاز کتابفروشی دانش در میان کتابفروشی‌های دیگر تهران در آن زمان دهه ۲۰ این بود که مدیر آن مردی با سواد و دنیادیده و داننده چند زبان و با اخلاق و رفتاری بسیار خوب بود. او با هند و کشورهای اروپایی نیز معامله داشت و کتاب‌های چاپ خارج را وارد می‌کرد.

در آن روزگار تنها این کتابفروش واجد این خصوصیات بود و از این جهت اهل فضل و ادب با آن سر و کار داشتند. این هم گفتنی است که در آن ایام بعد از شهریور ۲۰ در تهران، دو موسسه به نام «دانش» وجود داشت یکی کتابفروشی و چاپخانه دانش در خیابان ناصرخسرو که مردم آن را «دانش ناصرخسرو» می‌نامیدند و صاحبش مرحوم حسین احمدزاده بود و بیشتر کتاب درسی چاپ می‌کرد.

یکی هم موسسه دانش در خیابان سعدی شمالی که آن را دانش سعدی می‌گفتند. آقای سیدنورالله ایران‌پرست فرزند مرحوم سیدمحمدعلی داعی‌الاسلام، مولف دانشمند «فرهنگ فارسی نظام» مقیم (هند)، برخی از سال‌های دانش‌اندوزی خود را در جوار پدر در هند گذرانده و زبان‌های انگلیسی و اردو را می‌دانست و با زبان‌های فرانسه و عربی و سانسکریت نیز آشنا بود.

بعد از آن‌که کتابفروشی دانش را در خیابان سعدی بنیاد کرد علاوه بر چند کتابفروشی مشهور آن زمان، مانند کتابخانه تهران، ابن‌سینا، خاور، قیام، قلم، سعدی، اقبال و … از لحاظ تهیه کتب چاپ خارج، محل رفت و آمد همه دانشوران و فرهنگیان نامدار آن زمان بود که مراجعه به آن ناگزیر بود.

به راستی من هیچ‌وقت این توفیق را نیافتم که از آن موقعیت مغتنم سپاس‌گزاری کنم. اما همواره در قلبم این شکرگزاری را احساس می‌کنم، که دیدار کسی از اهل فضل که به اقتضای کار با ایشان آشنا شدم مایه شادمانی و حتی توفیقات آینده من بود.

تقریباً همه کسانی که در پنجاه سال اخیر این نوشته مورخ ۱۳۶۹ شمسی است در میان اهل علم و ادب نامدار هستند با این موسسه معامله داشتند. ادبا و دانشمندانی چون استاد جلال همایی، ابراهیم پورداود، سعید نفیسی، عباس اقبال آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر، ملک الشعرای بهار، پوری سلطانی، دکتر قاسم غنی محمد مشکوه، محمدعلی خنجی، دکتر داریوش شایگان، دکتر حسن عمید، ابوالقاسم پاینده، محمدحسین فاضل تونی، محمود فرخ خراسانی، محمدکاظم عصار، دکتر محمد افشار، نیما یوشیج، محمد پروین گنابادی، محمدتقی راشد، صادق هدایت، دکتر صادق رضازاده شفق، امیری فیروکوهی، جلال‌الدین محدث، محمد محیط طباطبایی، ابوالقاسم انجوی، دکترذبیح‌الله صفا، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر جعفر شهیدی، دکتر غلامحسین صدیقی، محسن هشترودی، دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، احمد آرام، دکتر مهدی محقق، دکتر محمدتقی دانش پژوه، دکتر محمد معین، دکتر لطفعلی صورتگر، محسن فرزانه، دکتر علی‌اکبر فیاض، نصرالله فلسفی و دیگر ارباب قلم برای تهیه کتاب‌های چاپ هند و سایر کشورهای جهان مرتب به این موسسه مراجعه داشتند.

سیدنورالله ایران‌پرست که خود نیز همیشه سرش توی کتاب بود پشت میز حساب و کتاب خود می‌نشست و هرکی وارد می‌شد مرا که در پشت و پهلوی قفسه‌های تودرتو مشغول نظم و ترتیب کتاب‌ها بودم صدا می‌زد که طهوری، ببین آقا چه فرمایشی دارند و وظیفه این طهوری بود که خواسته‌ها را به خوانندگان بشناساند و این کتابداری و کتاب‌شناسی ناگزیر و آشنایی‌های ناشی از کار کتاب، نعمتی بود که بعدها بیشتر دانستم چقدر جای شکر دارد. کتاب یا کتاب‌های بسیاری از بزرگان یادشده بعدها توسط کتابخانه طهوری انتشار یافتند.»

طهوری در سال ۱۳۲۶ شمسی در ۲۴ سالگی ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند سه پسر و دو دختر شد. به نوشته سیدمحمدرضا جلالی نائینی، سیدعبدالغفار طهوری، پس از کسب تجربیات لازم در زمینه چاپ و نشر کتاب در سال ۱۳۳۰ شمسی در خیابان شاه‌آباد سابق (جمهوری فعلی) خیابان ملت، کتاب‌فروشی طهوری را بنیاد نهاد. بسیاری سال ۱۳۳۲ شمسی را سال تاسیس کتابخانه طهوری می‌دانند طبیعی است که باید چند صباحی می‌گذشت تا این کتابفروشی قوام یابد و دست‌اندرکار انتشار شود.

نخستین کتاب منتشرشده توسط کتابخانه طهوری در سال ۱۳۳۲ شمسی به چاپ رسید. این کتاب «تذکره‌الملوک» اثر مینورسکی در مورد تشکیلات اداری سازمان حکومتی و درباری و طبقات و مشاغل و مناصب عهد صفوی است که به کوشش دکتر سیدمحمد دبیر سیاقی، انتشار یافت.

ایرج افشار که در حدود همین سال‌ها با مرحوم طهوری آشنا شده است در مورد سابقه آشنایی‌اش با وی و نخستین کتابی که در «کتابخانه طهوری» نامی که از آن پس از این انتشارات بدان شهره شد چاپ رساند نوشته است:

موقعی که دوره سوم مجله «آینده» از نیمه مهر ۱۳۲۳ آغاز شد چون امور داخلی را برعهده داشتم برای فروش آن با یکی از کتابفروشی‌های معروف تهران به نام دانش که متعلق به آقای نورالله ایران‌پرست، فرزند محمدعلی داعی‌الاسلام بود آشنا شدم. بر آن روزگار آن‌جا از کتابفروشی‌های معتبر بالای شهر و مرکز رفت و شد بزرگان ادب کشور بود؛ ازجمله مرحومان بهار، پورداود اقبال، نفیسی، بهمنیار، همایی در آن‌جا دیده می‌شدند. شهرت کتابفروشی ابن‌سینا که در میدان مخبرالدوله سابق...  قرار داشت به مناسبت قدمت سابقه بیش از کتاب‌فروشی دانش بود.

باری در آن اوقات در کتابفروشی دانش، جوانی هم سن و سال خودم به نام طهوری کار می‌کرد که بسیار زبر و زرنگ و هوشمند بود و کتاب‌ها را خوب می‌شناخت و دلبستگی به پیشرفت در این رشته از ناصیه‌اش هویدا بود. با هم آشنا شدیم و دوستی استواری میان‌مان پیش آمد که دامنه‌اش به ارادت من به او کشیده شد.

ایران‌پرست در سال ۱۳۲۸ به انتشار مجله دانش آغاز کرد و در کنار آن به چاپ کردن چند کتاب پرداخت و از این راه طهوری توانست آرام‌آرام به کار چاپخانه و اسلوب انتشار کتاب آشنایی بگیرد. چیزی نگذشت که طهوری خودش به خیال آن برآمد که کتاب‌هایی به چاپ برساند با این نیت خوش و امید عاشقانه، دست به کار شد و چاپ کتاب فرهنگ فارسی تعریف محمد کیوان پورمکرمی را پذیرفت....»

پس از انتشار حدود ۵۳ کتاب سیدعبدالغفار طهوری در سال ۱۳۴۳ شمسی مغازه خیابان شاه‌آباد سابق جمهوری فعلی را که مِلک آن متعلق به آقای کوشانپور بود ترک گفت و به خیابان شاه‌رضای سابق (انقلاب اسلامی فعلی) روبه‌روی دانشگاه تهران نقل مکان کرد و کار کتابفروشی و انتشار خود را با همان نام «کتابخانه طهوری» ادامه داد.

شادروان ایرج افشار در این زمینه نوشته است:

«عبدالغفار طهوری از نخستین کتابفروشانی است که به اهمیت و اعتبار دانشگاه در گسترش کار کتاب توجه یافت پس دکان کوچک خیابان شاه‌آباد را فروخت و کتابفروشی خود را به روبه‌روی دانشگاه تهران منتقل کرد همان‌جا که اینک دو دهنه مغازه به نام کتابخانه طهوری از مراکز مهم و معتبر خریدن کتاب‌های تحقیقاتی است.»

عبدالغفار طهوری کتاب را کالا و خود را فروشنده نمی‌دانست بلکه به آن عشق می‌ورزید و به همین دلیل نام مغازه‌اش را «کتابخانه» گذاشت. جالب آن‌که از همان آغاز این مغازه مجمع اصحاب فرهنگ و زبان و ادبیات ایران‌زمین به شمار می‌رفت و این خصوصیت تا امروز باقی است.

وی ضمن بنیان نهادن مجموعه زبان و فرهنگ ایران به کتاب‌ها و مجلاتی که در حوزه ایران‌شناسی هستند زبان‌شناسی و زبان‌های باستانی و باستان‌شناسی توسط دانشگاه‌های مختلف ازجمله تبریز، شیراز و فردوسی مشهد و نیز انتشارات پروکس شوروی سابق منتشر می‌شد، توجه و علاقه نشان می‌داد و آن‌ها را در کتاب‌فروشی‌اش به شکلی منظم و قابل دسترسی عرضه می‌کرد.

وقتی دانشگاه پهلوی شیراز (سابق) به انتشار مجموعه دست‌نویس‌های زبان‌های باستانی ایرانی متون اوستایی، پهلوی و… که از پارسیان هند خریداری شده و به کتابخانه سلطنتی دانمارک در کوپنهاک انتقال یافته بود در ۵۷ جلد دست یازید، آقای طهوری ازجمله ناشرانی در تهران بود که این مجموعه را گاه حتی به صورت قسطی به دانشجویان و پژوهشگران عرضه می‌کرد.

سیدعبدالغفار طهوری با توجه به گران بودن کتاب‌های چاپ خارج، تعدادی از آثار مهم مورد نیاز دانشجوهای رشته فرهنگ و زبان‌های باستانی را به صورت اوفست منتشر کرد و با قیمتی بسیار ارزان در اختیار آنان قرار داد.

آقای طهوری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به کار کتاب که در آن استاد بود پرداخت. گرچه شمار کتاب‌های انتشاریافته توسط آن مرکز نشر چندان چشمیر نبود اما وی در طول نیم‌سده فعالیت فرهنگی دست به تجدید چاپ دست به تجدید نظر در افکارش نزد و تغییر مسیر نداد.

وی همواره خود را «خادم کتاب» می‌خواند و این راه همه جا می‌نوشت و امضا می‌کرد. احمد طهوری می‌گوید:

«اولویت اصلی در زندگی پدر، کتاب و کتاب و کتاب بود. وقتی به مغازه می‌آمد و مخصوصا روزهای شنبه و اساسا بعد از تعطیلات، کنار در می‌ایستاد و نفس عمیق می‌کشید و ما شاگردان مغازه فکر می‌کردیم بو می‌کشد و احتمالا دعا می‌خواند و آن‌گاه به کتاب‌ها و قفسه‌ها می‌نگریست و سر کارش می‌آمد و اگر بچه‌ها دیر می‌کردند غوغا به پا می‌کرد.

پدر در دوران کارش دو پیشنهاد برای کار در خارج از کشور داشت: یکی از استادان ژاپنی زبان فارسی، آقای هانه‌دا از او خواست با هم شریک شوند و در ژاپن کتابفروشی باز کنند، زیر بار نرفت و گفت می‌خواهم به ایران خدمت کنم.

یک‌بار نیز از کشور آلمان از او خواستند برود و ۶ طبقه کتابفروشی و اصولا بخش ایران و ایران‌شناسی آن را اداره کند و او باز هم نرفت. یادم هست وقتی این دو موضوع را در خانه مطرح کرد، ما خوش‌مان آمد و گفتیم خب برویم؛ پدر در جواب گفت: نه می‌خواهم این‌جا کار و خدمت کنم.»

کتابفروشی آقای طهوری همیشه پاتوق و محله جمع آمدن اهل فرهنگ و ادب بود. در دوره پنجم انتخابات اعضای هیأت‌مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران در سال ۱۳۴۶ شمسی سیدعبدالغفار طهوری به‌ عنوان یکی از اعضای هیأت‌مدیره برگزیده شد و تا سال ۱۳۵۳ شمسی در این سمت باقی ماند پس از انقلاب اسلامی حدود پنج سال در شورای حل اختلاف ناشران و مولفان انجام وظیفه کرد و پس از آن از او خواهش کردند نیاید.

احمد طهوری در این مورد می‌گوید: «پدر هر موقع از این شورا می‌آمد رنگش مثل لبو سرخ بود و فشارش بالا می‌رفت و اختلاف بین ناشر و مولف را نمی‌پسندید و از آن تعجب می‌کرد. این بود که برای حفظ سلامتی‌اش از او خواستند که در این جلسات حضور نیابد. مدت محدودی هم در وزارت ارشاد به کار کارشناسی پرداخت. پدر کارت کارشناسی کتاب وزارت دادگستری را نیز داشت و چند بار قضات دادگستری در مورد ورثه نویسندگان و صاحب‌قلمان از او راهنمایی و مشاوره می‌گرفتند.

آقای محمدی یکی از همین قضات وقتی خبر فوت پدر را شنید گریست و گفت من با پدرت در دادگستری خیلی کار کردم. او ازجمله کسانی بود که همواره می‌کوشید پرونده‌های این‌چنینی را ختم به خیر کند و هرگز برای این کارها وجهی دریافت نمی‌کرد.

در سال‌هایی که وزارت ارشاد قیمت کتاب‌ها را مشخص می‌ساخت پدرم چندین بار عنوان کرد کسی که کتاب را نمی‌شناسد چطور روی آن قیمت می‌گذارد؟ بالاخره از او دعوت کردند که در هیأتی که بدین منظور تشکیل شده عضو شود و پیشنهاد دهد در این گروه چند تن از کتابفروشان پدرم و مسئولانی از وزارت ارشاد حضور داشتند و با در نظر گرفتن حق‌التالیف کتاب هزینه خرید کاغذ و چاپ و مغازه روی کتاب‌ها قیمت می‌گذاشتند چند بار هم او را به انبارهای وزارت ارشاد بردند تا در مورد مسئله توزیع کتاب نیز از نظراتش بهره گیرند.»

شادروان محسن باقرزاده، مدیر انتشارات توس می نویسد:

«او پیوسته بر حقوق صنف خود پای می‌فشرد و همیشه علاقه‌مند بود اتحادیه‌ای فعال و مدافع صنف پا بگیرد و در این راه هرچه توانست دریغ نکرد. بارها شاهد بودم به‌ عنوان یکی از افراد هیأت کارشناسی اتحادیه با چه دلسوزی و صمیمیتی در حل اختلافات همکاران و مولفان و مترجمان بی‌طرفانه می‌کوشید و نظرات صائبش، گره از کار فروبسته همکاران باز می‌گشود. این دلسوزی‌ها را همیشه نه به خاطر چشمداشتی بلکه از سر لطف و عنایت در حق همکاران خود روا می‌داشت.

یادم می‌آید سالیانی قبل دادگستری از ایشان دعوت کرد تا درباره پرونده شکایت مولفی از ناشری نظر دهد بعد از بررسی دقیق پرونده به انصاف نظر خود را ارائه داد. چند روز بعد مجددا از ایشان دعوت به عمل آمد و مبلغی به عنوان کارشناسی تقدیم او کردند. طهوری که برافروخته شده بود در کمال ادب گفت آقا من به خاطر پول نظر ندادم آن‌چه تجربه‌ام حکم می‌کرد در اختیار شما نهادم.»

طهوری به صراحت لهجه و بیان معروف بود و این بعضی‌ها را در برخورد اول می‌رنجاند، ولی خیلی زود به صمیمیت گفتار و صفا و صداقت مثال‌زدنی ایشان پی برده و شیفته‌اش می‌شدند و گفتار و نظرش را به جان می‌خریدند. آثار طهوری در آغاز راه نشر و بنیان‌گذاری انتشارات خود، گلچینی از دیوان استاد سعید نفیسی و در پی آن اشعار و احوال علامه علی‌اکبر دهخدا را گردآوری و منتشر کرد و به دنبال آن با همکاری شادروان مهدی آذر یزدی، تذکره شعرای معاصر را در دو جلد به اسم مستعار سید عبدالحمید خلخالی فراهم آورد.

ایرج افشار در این باب می‌نویسد: «یکی از کارهای دلپذیرش فکر تهیه و چاپ تذکره‌ای بود از شاعران معاصر. برای به انجام رساندن این نیت بر ذوق و سلیقه و دانایی و شعرشناسی مهدی آذر یزدی تکیه کرد و دو جلدکتاب تذکره شعرای معاصر را به نام طهوری (سیدعبدالحمید خلخالی) منتشر ساخت و چنان‌که امید می‌رفت شهرت گرفت. نگارنده عین مطلب بالا را از زبان دوست از دست رفته‌اش مهدی آذر یزدی شنیده است با این حال آقای رضا سرلک از پژوهشگران و نویسندگان و دوست و همکار طهوری در کتابفروشی دانش در بیان خاطراتش که با عنوان انگار همین دیروز بود توسط کتابخانه طهوری انتشار یافته است روایت دیگری از چاپ این کتاب به دست می‌دهد.»

درگذشت

سیدعبدالغفار طهوری در روز هجدهم آذرماه سال ۱۳۷۴ شمسی در سن ۷۲ سالگی دار فانی را وداع گفت و در جوار رحمت حق آرمید.

به گفته احمد طهوری، آخرین کتابی که پدرش انتشار داد و بر همه مراحل چاپ و صحافی و غیره آن نظارت کرد «تاریخ خانقاه در ایران» اثر دکتر محسن کیانی است. انتشار این اثر با زلزله هولناک رودبار گیلان خردادماه سال ۱۳۶۹ و از دست دادن فرزندش رضا، عروس و نوه‌اش محمدرضا مصادف شد. 

افسردگی و اندوه ناشی از این سانحه دلخراش چنان تاثیری بر روحیه‌اش داشت که همه امور چاپ و نشر و فروش را به فرزند واگذاشت و تنها گاهی که با او مشورتی می‌شد نظراتی می‌داد

در آغاز کتاب یادشده انتشارات طهوری یادداشتی بدین قرار افزوده است: «چاپ اول این کتاب مصادف با از دست دادن عده‌ای از هموطنانم در فاجعه زلزله خرداد سال ۱۳۶۹ بود این کتاب را به یاد و خاطره آنان تقدیم می‌دارم.»

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.