خبرگزاری مهر، گروه استانها- کوروش دیباج: در جهان امروز که مرز میان صنایعدستی و هنرهای تجسمی بیش از هر زمان دیگری درهمتنیده شده است، بازخوانی مفاهیم بومی و سنتی در قالب زبانهای نوین بصری، جایگاهی ویژه در هنر معاصر یافته است. فرش ایرانی، با نقشها و رنگهای خود، نهتنها سندی از تاریخ زیباشناسی مردمان این سرزمین است بلکه بازتابی از هویت فرهنگی، حافظه جمعی و حضور نادیده
زنان در تاروپود تاریخ است. از همین منظر، فرش دیگر صرفاً یک «بافت» نیست؛ روایتی است از زیستن، صبوری، و نظم شاعرانهای که در گرهبهگره آن، داستانی انسانی نهفته است.
ناصر نورمحمدزاده، هنرمند باسابقه نقاشی معاصر ایران، با نمایشگاه تازهاش با عنوان «تار و پود» در گالری دیدار، به همین جغرافیای فرهنگی بازگشته است. او در این مجموعه، با بهرهگیری از نقاشی اکرلیک، کلاژ نخ و نقشمایههای فرش ایرانی، به گفتگویی میان نقاشی، بافت و هویت میپردازد؛ گفتگویی که در آن، چهره زنان، اسطورههای شاهنامه و طرحهای عشایری درهم تنیدهاند تا استعارهای از پیوستگی زن، زمین و فرهنگ ایرانی شکل گیرد.
گفتگویی که در پی میآید حاصل دیدار ما با این هنرمند پیشکسوت است؛ هنرمندی که بیش از پنج دهه در عرصه نقاشی فعال بوده و آثارش در ایران، آمریکا، چین و آفریقای جنوبی به نمایش درآمدهاند.

برای آغاز گفتگو از شما میخواهم دربارهی پیشینه فعالیتهای هنریتان و مسیر رسیدن به نمایشگاه «تار و پود» بفرمائید.
من متولد سال ۱۳۳۲ هستم و از دهه پنجاه تا امروز در حوزه نقاشی فعالیت دارم. تاکنون بیش از صد نمایشگاه انفرادی و گروهی در داخل و خارج از کشور داشتهام؛ از جمله در موزه هنرهای معاصر تهران، موزه هنرهای زیبا در سعدآباد، و چند کشور دیگر از جمله آمریکا، چین و آفریقای جنوبی. مجموعه «تار و پود» حاصل چند سال کار و تأمل بر روی مفهوم «بافت» و هویت ایرانی است.
عنوان «تار و پود» بهظاهر اشارهای به فرش دارد، اما در آثار شما به مفهومی استعاری هم بدل شده است. این ایده از کجا شکل گرفت؟
من در خانوادهای بزرگ شدم که فرش و بافت بخشی از زندگی روزمره بود. مادرم بافنده بود و من از کودکی با صدای دار قالی بزرگ شدم. بعدها که به نقاشی پرداختم، همیشه حس میکردم آن بافتها و گرهها در ناخودآگاهم باقی ماندهاند. سه سال پیش، تصمیم گرفتم آن حس و خاطره را با زبان نقاشی زنده کنم؛ یعنی نقاشیهایی که نه صرفاً تصویر، بلکه خودِ بافت و تار و پود را در درونشان حمل میکنند.
ایده تلفیق نقاشی اکرلیک با کلاژ نخ چطور به وجود آمد؟
تجربهای کاملاً شخصی بود. همیشه فکر میکردم رنگ و نخ میتوانند مثل دو زبان متفاوت، اما همریشه، با هم گفتگو کنند. نخ در کار من نقش «خاطره» را دارد؛ چیزی که به نقاشی عمق و بافت واقعی میدهد. همانطور که در فرش، «تار» پایه کل ساختار است، در آثار من هم «تار» استعارهای از پیوند، استمرار و حافظهی فرهنگی است.
چرا فرش را بهعنوان محور مفهومی انتخاب کردید؟ آیا آن را نماد هویت ایرانی میدانید؟
بدون تردید. فرش یکی از ژرفترین مظاهر هویت ایرانی است؛ هنری زنانه، زمینی و تاریخی. هنوز در بسیاری از روستاها و عشایر، زنان از کودکی یاد میگیرند برای جهیزیهشان قالی ببافند. در واقع، آنها تاریخ را میبافند. فرش برای من مثل یک متن است که باید دوباره خوانده شود؛ هر گره آن واژهای است از شعرِ زندگی ایرانی.
در مجموعه «تار و پود» علاوه بر طرحهای فرش، چهره زنان و صحنههایی از شاهنامه نیز دیده میشود. این ترکیب چه پیوندی دارد؟
به نظرم زن ایرانی همان «تار» اصلی در بافت فرهنگ است. در عین حال، اسطورههای شاهنامه نیز ریشه در همین جهان دارند. وقتی از نبرد رستم و سهراب یا چنگ اسفندیار سخن میگویم، در واقع از قدرت و صلابت درونی انسان ایرانی حرف میزنم. در آثار من، زنان نه بهعنوان چهرههایی تزئینی، بلکه بهمثابه راویان این فرهنگ حضور دارند.
بسیاری از نقاشیهای شما زنان را از پشت یا در حالتهای نیمهپنهان نشان میدهند. آیا این انتخاب جنبه نمادین دارد؟
بله. برای من این چهرهها نمایانگر «حضور نادیده» زناناند؛ همانهایی که قرنها هنر را آفریدهاند، اما نامشان در تاریخ نیامده است. در بسیاری از آثارم، زن در تار فرش تنیده شده است، چون او خودِ تاروپود زندگی است.
کنترل مرز میان چهره انسانی و نقش تزئینی در این آثار دشوار است. این تعادل چگونه شکل گرفت؟
همانطور که در فرش، میلیونها گره کنار هم تصویر میسازند، من هم تلاش کردهام در نقاشی بافتی مشابه ایجاد کنم. هر لایه رنگ، هر رشته نخ، بخشی از چهره میشود؛ گویی چهره از دل فرش بیرون میآید. یکی از کارهایم را به یاد مادرم ساختهام و کنار آن بیتی از شعر قدیمی نوشتهام:
«این خانه که آراسته است، نیمی ز عمرِ طفلکی کاسته است.»
برای من این بیت یادآور رنج و زیبایی همزمان بافندگی است.
در کارهایتان نوعی بازنگری در هنر عشایری دیده میشود. این انتخاب چقدر آگاهانه بود؟
بسیار آگاهانه. هنر عشایر برای من جوهره اصالت است. آنها بدون آموزش آکادمیک، با حسی غریزی و شاعرانه، نمادهایی مثل درخت، خورشید یا پرنده را در بافت وارد میکردند. من از همان سادگی و صداقت الهام گرفتم؛ از اینکه چطور هنری بیادعا میتواند عمیق باشد.
در نهایت، پیام نمایشگاه «تار و پود» چیست؟
میخواهم بگویم فرش فقط زیرانداز نیست، بخشی از حافظه فرهنگی ما است. با رواج فرشهای ماشینی، بیم آن میرود که این هنر دستساز و روحدار از میان برود. نمایشگاه من نوعی یادآوری است؛ اینکه مراقب تاروپود فرهنگمان باشیم، چون اگر این تار بگسلد، پودِ هویت هم از هم میپاشد.