خبرگزاری فارس لرستان- نسرین صفربیرانوند، « فرهاد یعقوبی» که حالا 50 سال سن دارد، در جوانی بسیار فعال ، سرزنده و عاشق تحصیل بود اما آشنایی با انواع مواد مخدر از همان کودکی سبب شد خیلی زود قدم در بیراهه بگذارد و وابستگی شدید به انواع موادمخدر را در نوجوانی و جوانی تجربه کند و به اصطلاح تا تهخط برود.
در این سالها چندین بار اقدام به ترک کرد اما به قول خودش این ترک کردنها برایش تکراری شده بود، این بار اما متفاوت از دفعه قبل عزمش را جزم کرد تا از آن سیاهی و تباهی رهایی پیدا کند و حالا 4 سال از دوران پاکی و رهایی «فرهاد» از بند اعتیاد میگذرد، وی که شرایط بسیار سختی را در زمان اعتیاد پشت سر گذاشته حالا در مرکز ترک اعتیاد تمام وقت و تلاش خود را برای نجات معتادان به کار میگیرد تا زندگی مانند او و چه بسی بهتر داشته باشند.
یعقوبی معتقد است؛ بر خلاف بسیاری از اظهار نظرها خانواده نقش اساسی و مهم را در گرفتار شدن و یا نشدن فرزندان در دامن اعتیاد دارد، بنابراین باید روی این موضوع تمرکز و توجه جدی شود.
با او که خود تحصیلکرده معارف است و در خانوادهای تحصیلکرده پرورش یافته گفتوگویی داشتهایم که شاید برای خوانندگان هم جالب باشد، او در حین صحبت مرتب به آیات قرآن و اشعار عرفانی استناد میکند و این خود حال و هوایی خاص ایجاد میکند و شوق مرا برای شنیدن حرفهایش بیشتر میکند و برایم سوال است چرا شخصی با این ذهن فعال، بخشی از بهترین روزها و سالهای زندگیش را در تباهی سپری کرده است.
24 سال درگیر اعتیاد بودم
فرهاد میگوید: من از همان کودکی با انواع مواد مخدر آشنا بودم یعنی بر خلاف برخی که از رفقای ناباب صحبت میکنند خانواده دلیل اصلی بود که باعث شد من در نوجوانی وارد چالش اعتیاد شوم، ابتدا تفننی مصرف میکردم مانند همه افرادی که به این بیراهه رفتند بود اما کم کم عادت شد و وقتی به خودم آمدم که همه چیز را از دست داده بودم.
6 یا 7 سال که بودم انواع مواد مخدر رامیشناختم ، حدود 15 یا 16 سال بودم که شروع به مصرف الکل و مواد مخدر کردم و همان آغازی شد برای شب گردیها و شهرستان گردیها و من 24 سال درگیر این چالش بودم.
اولین لحظه که هر نوع مواد مخدر را مصرف کردی تفاوتی نمیکند یک قرص خواب باشد، الکل یا یک نخ سیگار آغازی است برای روند مصرف و بیماری در واقع با اولین مصرف اعتیاد خود را کلید زدهاید، نکتهی که بسیاری از کنار آن گذشتند و مانند من بهترین سالهای عمرشان را تباه کردند.
بیخوابی، خارج شدن از نظم زندگی و عدم مسوولیت پذیری همه از چالشهای مواد مخدر است و من این موارد در نوجوانی و جوانی به واسطه اعتیاد تجربه کردم.
نقش خانواده در گرفتار شدن و یا نشدن جوانان
او از نقش خانواده در گرفتار شدن جوانان در دام اعتیاد میگوید:« من قبول ندارم رفقای ناباب علت درگیر شدن جوانان با چالش اعتیاد است، زیرا و اگر فرزندان درست و مسوولیت پذیر تربیت شده باشند و ساختار ارتباطات برایشان درست تعریف شده باشد هرگز وارد این چالش نخواهند شد، درواقع مهمترین اصل برای نرفتن در مسیر اعتیاد خانواده است».
فرهاد این جمله را چند بار تکرار میکند که: خانوادهها روی ارتباطاتات فرزندان خود کنترل و نظارت داشته باشند، تاثیر خانواده از اجتماع بسیار مهمتر است، اساسیترین اصل این است که خانواده در پرورش و تربیت فرزندان مسوول باشند.
خانواده به ویژه در سطح عشیرهی معمولا بی خیال رشد تربیتی و اجتماعی فرزندان خود نمیشوند اما سطح ناآگاهی به شکلی است که روند بیماری را افزایش میدهند، به عنوان مثال توصیه به مصرف متادون یا قرصهای خواب که تبعات بیشتری دارد نشان از ناآگاهی خانوادهها دارد، نکته دیگر اینکه حمایت و دوست داشتنهای بیجا بیماری را افزایش میدهد.
تاکید بر پیدا کردن نقش خود در زندگی
فرهاد از ترک برایمان تعریف می کند و میگوید: هیچ انسانی موفق نمیشود از دام اعتیاد رهایی پیدا کند مگر اینکه نقش خود را در زندگی پیدا کند، تا زمانی که به این مرحله و باور نرسی که خانواده و اجتماع پذیرای تو نیستند نمیتوانی ترک کنی.
من خودخواسته وارد این موضوع نشدم گاهی برای ترک کردن اجبار و زور هم نیاز است، برای من روند ترک تکراری شده بود و تمایلی نداشتم به ادامه دادن ترک کردن سخت نبود شاید برای من عادی بود، اما مهم چکونگی فکر کردن است که من در این مرحله به آن دست پیدا کرده بودم.
ببینید پروژه سم زدایی کار سختی نیست مهم این است که دیگر سراغ مصرف نروی چون ترک کردن سخت نیست، یک معتاد میداند مواد مخدر سوزنده است اما چون ماهیتش کشف نشده سراغش میرود، خوب میداند چه گندابی است اما انتخاب میکند چون به درک و اگاهی نرسیده که این چه چیزی است و من این بار ماهیت مواد مخدر برایم آشکار شده بود.
اصل خدمت را عملیاتی کردهام
حدود یعنی 4 سال خانوادهم با کمک متولی ساماندهی معتادین متجاهر در خرمآباد مرا به مرکز ترک اعتیاد میبرند و همان آغازی شد برای رهایی و همان جا هم به این نتیجه رسیدم که مهمترین اساس حرکت خدمت است.
فرهاد ادامه میدهد: ما در اینجا سه اصل پرهیز از هرگونه مواد مخدر ، خدمت کردن و سومین اصل هر لحظه با صبر و امید زندگی کردن را سر لوحه کار خود قرار دادهایم، در این چهار سال 175 یا 176 نفر کمک کردم که از چالش اعتیاد رها شوند و به تعبیری اصل خدمت را عملیاتی کردم.
اینکه خودت از این مهلکه نجات پیدا کرده باشی خوب است اما لذتبخش تر این است که ببینی دیگران هم به آسودگی برسند و این برای من بسیار آرامش بخش است که میتوانم کمک کنم تا دیگران از این چالش نجات پیدا کند برای من رها شدن یک بیمار از دامن اعتیاد قوت قلب است.
سخت بود اما توکل کردم
قبل از این که ترک کنم نه تنها من بلکه هر معتادی تنها هدفی که از امرار معاش دارد تنها و تنها تهیه مواد و مصرف آن است بنابراین دست به هر کاری میزدم، من هم از این قاعده مستثنی نبودم همه کار میکردم حتی خلاف اکنون هم فکر میکنم خداوند همه این موارد را جلوی پایم قرار داد، من به درگاه خداوند تضرع زیادی داشتم توکل کردم اوایل سخت بود اما به تدریج تحمل کردم.
در حال حاضر مشکلات و مصائب سر جای خودشان هستند، اما به هیچ عنوان به دنبال مسکنی به عنوان مواد مخدر نیستم چون ماهیت درونیش برایم آشکار شده مواد مخدر شاید بیهوش کند اما درمان نمیکند.
فرهاد از نگاه اجتماع به معتاد صحبت میکند و میگوید: در همه دنیا نگاه به معتاد نگاه سازشگری نیست زیرا کسی که مواد مخدر مصرف میکند به دلیل اینکه سلامت عقل ندارد دست به هر کاری میزند از دزدی و فحشا گرفته تا دروغ بنابراین موجود خطرناکی است ، حتی خانواده هم پذیرای تو نیست دوستتان دارند اما تو رو نمیخواهند.
دردها کلکسیونی از جواهرات هستند
زمانی که از او میخواهم تلخ ترین خاطره از زمان بیماریاش برایمان بگوید، کمی مکث میکند و میگوید: نه من بلکه هیچ معتادی نخواهد گفت که تلخترین خاطره اش چه بوده است، البته که تقریبا تمام درجات تلخی و درجات رنج آور اعتیاد برای همه افراد معتاد یکسان است.
هیچ معتادی را نمیبینی که کارتن خوابی نکرده باشد حتی اگر کارتن خواب خانه خود بوده باشد، هیچ معتادی را سراغ نداری که ترور شخصیت نشده باشد حتی اگر خانوادهش این کار را انجام داده باشد، هیچ معتادی وجود ندارد که از درد بی پولی بی جایی و بی حمایتی به خود نپیچیده باشد، هیچ معتادی را نمیبینی که از لباس نیروی انتظامی و از قانون نترسد و هیچ معتادی را پیدا نخواهی کرد که سرکوفت خانواده و اجتماع کمرش را خم نکرده باشد چین و چروک دور چشم معتادان خود« حدیث مفصل بخوان از این مجمل» است، راستش را بخواهید سختم است این تلخیهای که باعث شده من امروز در این وضعیت قرار بگیرم برای شما بگویم.
هر کدام از این دردها برای من کلکسیونی از جواهرات هستند، واقعیت این است که من تلخ تر و اندوهناک تراز همه اینها را که گفتهام درک کردهام، اما اگر دردها را بگویم یعنی شما را به دردهایم عوت کردهام اما دلم میخواهد شما و خوانندگان این مطلب در شوق و رغبت و امیدی که دارم شریک باشید وگرنه شلاق ها که تمام شدهاند.
یعقوبی در آخر میگوید: مهمترین هدف من اکنون که توانستهام از این چالش در حال اضر رها شوم این است که سلامتی را که به دست آوردهام حفظ کنم دوم آموزشها را نسبت به زندگی کامل تر کنم چون اگر اگاهی رشد نکند دچار دانایی کاذب میشوی و همین نابودت میکند و در نهایت به خانواده اجتماع وصل شوم چون کاری که در این مرکز انجام میدهم سخت و طاقت فرسا است.
انتهای پیام/س