خبرگزاری فارس- زکیه زکی: اسماعیل ادهم یکی از یادگاران دوران دفاع مقدس است؛ وقتی با او تماس گرفتم که برای مصاحبه بیاید با اشتیاق فراوان پذیرفت.
معلوم شد آدم خوشقول و وقتشناسی است، چون رأس ساعت 6 عصر خود را برای مصاحبه رساند؛ او جانباز هشت سال جنگی است که بر کشورمان ایران تحمیل کردند.
حاج اسماعیل ادهم بعد از پایان جنگ حالا سالهاست که روایتگر رشادتهای رزمندگان و همرزمانش در آن دوران است؛ او معتقد است باید نسل امروز با ایستادگی و مقاومت شهدا و یادگاران آن دوران آشنا شوند.
این رزمنده گرانقدر نخستین باری که عازم جبهه شد؛ 15 سال بیشتر نداشت که در ادامه خاطرات این یادگار دوران دفاع مقدس از نظرتان میگذرد.
گرد و غبار جبهه به ما خورده است
حاج اسماعیل کلام خود را در حالی که لبخند بر لب داشت اینگونه آغاز کرد: گرد و غبار جبهه به ما خورده است.
از او پرسیدم نخستین بار کی عازم جبهه شدید و برخورد خانواده با شما چطور بود، گفت: محرم سال 1360 نخستین باری بود که به جبهه اعزام شدم؛ من با 24 نفر دیگر از سرخه عازم جبهه شدیم و میشود گفت این نهتنها نخستین اعزام من در آن سال بود؛ بلکه نخستین اعزام بزرگ از سرخه در همان اوایل جنگ بود. بسیاری از این گروه 25 نفره در طول دوران دفاع مقدس به شهادت رسیدهاند و از این جهت این اعزام یک اعزام ماندگار شد؛ البته بعدها گروههای 100 نفره و بیشتر هم از سرخه اعزام داشتیم.
وی ادامه داد: دقیقاً یادم هست، روز 11 محرم به همراه دیگر نیروها از سرخه عازم تهران شدیم؛ چند روزی را در تهران ماندیم و پس از یک هفته راهی غرب کشور یعنی کرمانشاه شدیم که در آن زمان به آن باختران میگفتند و بعد از آن نیز در پادگان اللهاکبر اسلامآباد مستقر شدیم و در آنجا تا قبل از عملیات مطلع الفجر در گیلان غرب آموزشهای نظامی لازم را فرا گرفتیم و بعد در عملیات مطلع الفجر حضور یافتیم؛ این عملیات با رمز «یا مهدی، ادرکنی» ساعت 2 بامداد بیستم آذرماه سال 1360 انجام شد.
با خواهش و گریه پدرم را راضی کردم که به جبهه بروم
این جانباز دوران دفاع مقدس در پاسخ به این سؤال که برخورد خانوادهاش در زمان اعزام به جبهه چگونه بود، گفت: وقتی به مادرم گفتم خیلی مخالفت نکرد؛ اما پدرم (باباطاهر) از همان ابتدا به خاطر سن کم من مخالف رفتنم به جبهه بود؛ فرمانده سپاه سرخه آن زمان سردار مهدوینژاد بود؛ وقتی مرا دید، به قد و قوارهام نگاهی کرد و گفت «رضایتنامه پدر شرط اصلی است» و من هم هر طور بود با گریه و زاری و خواهش و تمنا بالاخره رضایت پدرم را جلب کردم، هر چند که رضایت داد؛ اما در چشمانش میخواندم که راضی هم نیست؛ اما من تصمیمم را گرفته بودم و با امضای پدر راهی جبهه شدم.
حاج ادهم با بیان اینکه حضور در منطقه سردشت دومین اعزامم به جبهه بود، گفت: این بار نیز قبل از اعزام به منطقه غرب راهی تهران شدیم و بعد از آنجا به کردستان رفتیم؛ در کردستان جنگ داخلی با دموکراتها و کومله رخ داده بود. بعد از این عملیات و وقفهای دو سه ماهه با آغاز عملیات والفجر عازم جبهه شدم؛ اما به دلیل پایان عملیات در خط پدافندی پاسگاه زید عراق حضور یافتم.
در عملیات مختلفی حضور داشتم
وی با بیان اینکه با توجه به شرایط پیش آمده در عملیات والفجر مقدماتی، اعزامها به جبهه کم شده بود و به همین دلیل ما مجبور شدیم 78 روز در خط پدافندی پاسگاه زید عراق بمانیم، عنوان کرد: عملیات والفجر 4، پاتک مهران، کربلای 1 و کربلای 4 و 5 از دیگر عملیاتی بود که در آن حضور داشتم.
این جانباز هشت سال دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه در همان بحبوحه جنگ و اعزامهای پی در پی به جبهه سال 1363 و در سن 18 سالگی از دخترعمویم خواستگاری کردم، بیان کرد: قرار بزرگترها این بود که عید 1364 مراسم ازدواج برگزار شود؛ اما از آنجایی که دایی همسرم (شهید عباسعلی اشرف و تعدادی از دوستان خودم) در عملیات بدر (اواخر اسفندماه سال 1363) شهید شدند، مراسم عروسی شهریورماه سال 1364 برگزار شد.
در عملیات والفجر 4 از ناحیه چشم مجروح شدم
این یادگار هشت سال دفاع مقدس بیان کرد: همسرم با جبهه رفتن من مخالفتی نداشت؛ اما در دوران بارداری به من گفت، نرو تا فرزندمان به دنیا بیاید؛ اما شرایط بهگونهای نبود که نروم؛ در عملیات والفجر 4 از ناحیه چشم مجروح و در جریان عملیات کربلای 5 سال 1365 شیمیایی شدم.
از او پرسیدم آیا در طول مدت حضورش در عملیاتهای مختلف شهادت آرزویش بوده و او در پاسخ با همان صداقت و اخلاصی که از شهدا، جانبازان و ایثارگران برایمان گفتهاند و شنیدهایم، گفت: حقیقت این است که قطعاً دنبال شهادت نبودم وگرنه شهید میشدم؛ باید بگویم هم میخواستم شهید شوم هم نمیخواستم؛ چراکه از یک طرف در دوران مجردی نگران پدرم بودم و با خودم گفتم اگر من شهید شوم پدرم چه میشود و بعد از ازدواج هم نگرانیهای دیگر؛ در حقیقت همین تردیدها و دلنگرانیها سبب شد از قافله شهیدان دور شوم.
معنویت رکن هشت سال دفاع مقدس بود
از حاج اسماعیل سؤال کردم، چرا وقتی حرف از جنگ میشود، نسل شما اول از معنویت جبهه میگوید؟ او در پاسخ گفت: معنویت رکن هشت سال دفاع مقدس بود؛ چراکه نبرد ما را بهویژه در آن اوایلی که جنگ آغاز شد، توان نظامی پیش نبرد؛ بلکه این معنویت و ایمان رزمندگان بود که پیش برنده کار بود؛ چون امکانات، ابزار و تجهیزات آنطور که باید و شاید وجود نداشت.
وی اضافه کرد: امروز هم اینگونه است، اگر معنویت رکن امور قرار گیرد؛ میتوان با قاطعیت گفت رفع هیچ مشکلی غیرممکن نیست و به عبارتی باید گفت امروز نیز رمز موفقیت در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... ایمان و معنویت است؛ اغلب رزمندگان در گرماگرم نبرد به تنها چیزی که فکر میکردند، اطاعت امر خدا و ولی امر زمانشان و نجات میهن بود.
این جمله را که حاج اسماعیل گفت، پرسیدم یعنی پیروزی در جنگ برایتان مهم نبود و اصولاً تا چه حد به پیروزی ایمان داشتید که این جانباز دوران جنگ تحمیلی گفت: آنچه برای تمام رزمندگان در درجه نخست مهم بود، عمل به تکلیف و رسالتی بود که به خاطر آن آمده بودند، نه پیروزی در عملیات؛ اما با خود میگفتیم ما باید به تکلیف خود عمل کنیم چه بازنده باشیم چه برنده.
او معتقد است: مهمترین دستاورد جنگ ساخته شدن انسانهایی همچون سردار سلیمانیها بود؛ سرداران و مردان غیوری که در تراز حکومت امام زمان (عج) باشند و به نظرم باید گفت هشت سال جنگ یک کارخانه انسانسازی بود.
شهید صلواتی گفت از بیتالمال خرجم شده تا در عملیات باشم
حاج اسماعیل گفت: شهید عباسعلی صلواتی همرزم و دوست صمیمی من بود؛ قبل از عملیات والفجر 4 بهشدت مریضاحوال شده بود؛ شهید محمدحسین اشرف فرمانده دسته ما که میدانست من و عباسعلی دوستی نزدیکی با هم داریم به من گفت برو به عباسعلی بگو چون مریض است، نمیخواهد در عملیات شرکت کند تا حالش بهتر شود؛ من هم به حسب وظیفه نزد عباسعلی رفتم و به او گفتم «نیا»؛ اما پاسخ عباسعلی این بود چند ماه از بیتالمال خرج من شده است تا در این عملیات شرکت کنم حالا میگویی نیا. عباسعلی با وجود اینکه بیمار بود، در این عملیات حضور یافت و سرانجام هم به شهادت رسید؛ رزمندگان ما اینگونه بودند و این است که میگویم جبهه و جنگ چنین مردان مردی را در دل خود داشت.
وی با اشاره به اینکه «دفاع مقدس» بهترین تعریفی است که میتوان برای هشت سال جنگ تحمیلی بیان کرد، افزود: فرهنگ ایثار و شهادت مهمترین موضوعی است که جامعه امروز بهشدت به آن نیاز دارد و نسل امروز را باید با این فرهنگ اصیل و انسانساز آشنا کرد.
انتهای پیام/2568/س/